توانائی انتقال فکر باعث می شود بتوانیم احساسات دیگران را حس کنیم، احساسات و انگیزه هایشان را بشناسیم و درک کنیم و دنیا را از دید آنها ببینیم. اینکه چگونه می توان به این یکدلی و انتقال فکر دست یافت همچنان میان دانشمندان علوم ادراکی محل بحث شدیدی است.

برخی از دانشمندان می گویند احتمالا توانسته اند ریشه های این قدرت را کشف کنند. آنها می گویند اساسا تمام انسانها توانائی انجام این کار را دارند. این مدعا هنوز مورد قبول عموم قرار نگرفته اما مدارک دال بر صحت آن، در حال افزایش است.

یاخته های عصبی آینه ای

در سال ۱۹۹۶ سه متخصص علوم مربوط به مغز و اعصاب در حال بررسی مغز یک بوزینه دم کوتاه بودند که ناگهان متوجه وجود خوشه عجیبی از سلولها در قشر روئی چین سینوسی مغز در قسمت جلوئی بخش محرکه این حیوان شدند. زمانی که بوزینه کاری انجام می داد این خوشه سلولی به فعالیت در می آمد، زمانی هم که شاهد انجام همان کار توسط حیوان یا انسان دیگری بود، باز این خوشه به فعالیت می افتاد. وقتی که بوزینه برای برداشتن بادام زمینی دستش را دراز می کرد این سلولها در مغزش واکنش نشان می دادند و زمانی هم که با حسرت شاهد انجام همین کار توسط انسان و یا بوزینه دیگری بود، باز این خوشه سلولی در مغزش واکنش نشان می داد.

از آنجا که این سلولها کارهائی را که بوزینه در دیگران می دید را منعکس می کردند، دانشمندان نام آنها را یاخته های عصبی آینه ای گذاشتند. تحقیقات و مطالعاتی که بعدها انجام شد نه تنها نشان داد که در مغز انسان نیز یاخته های عصبی آینه ای وجود دارد بلکه موضوع شگفت انگیز دیگری را نیز معلوم ساخت.

مارکو ایاکوبونی، از دانشمندان علوم مغز و اعصاب از مدرسه عالی علوم پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس در این باره می گوید:” یاخته های عصبی آینه ای نشان می دهند که ما می توانیم وانمود کنیم که به لحاظ روانی جای فرد دیگری هستیم. در واقع با وجود یاخته های عصبی آینه ای دیگر لازم نیست وانمود کنیم که جای فرد دیگری هستیم، بلکه در واقع ما می توانیم جای فرد دیگری باشیم.”

از زمان کشف این یاخته های عصبی تا کنون، دانشمندان دامنه وسیعی از پدیده ها، از جمله برخی ناهنجاری های روانی را به آنها نسبت داده اند. ممکن است دانشمندان علوم ادراکی بتوانند به کمک یاخته های عصبی آینه ای توضیح دهند که مثلا تئوری ذهنی چگونه در کودکان ایجاد می شود یعنی کودکان چگونه به این ادراک می رسند که دیگران هم افکاری شبیه به افکار آنان دارند.

تئوری تئوری

طی سالیان متمادی، دانشمندان علوم ادراکی تئوری های متعددی برای توضیح نحوه ایجاد تئوری ذهن تدوین کرده اند. در حال حاضر “تئوری تئوری” و “تئوری شبیه سازی” دو مورد از رایج ترین و پر طرفدارترین از این دست تئوری ها هستند.

تئوری تئوری می گوید که کودکان از همان ابتدا دانشمندان اجتماعی هستند. منظور این است که کودکان اطلاعات و مدارک را به شکل اشارات و حرکات به هنگام سخن گفتن دیگران و همچنین قیافه گرفتن های آنان جمع آوری کرده و برای خلق تئوری هائی که وضعیت روحی و روانی کسانی را که با آنان برخورد می کنند، توضیح داده و پیش بینی می کند، از آن مدارک و اطلاعات استفاده می کنند.

ویتوریو گالیز، از محققان علوم مغز و اعصاب دانشگاه پراما در ایتالیا و یکی از اولین کاشفان یاخته های عصبی آینه ای برای این تئوری نام دیگری انتخاب کرده است. او آنرا “رهیافت ولکان” نامیده است. او این نام را از سریال تلویزیونی پیشتازان فضا برگرفته که در آن یکی از شخصیتها به نام “اسپاک” آدمی فضائی از نژاد تخیلی “ولکان ها” بود احساسات خود را سرکوب کرده بودند تا منطقی عمل کنند. در آن سریال اسپاک قادر نبود که احساسات واقع در پس رفتارهای انسانها را درک کند.

خود گالیز تئوری شبیه سازی را به رهیافت ولکان ترجیح می دهد.

فکر خوان های مادرزاد

تئوری شبیه سازی می گوید که ما بطور مادرزادی قادر به خواندن افکار دیگران هستیم. بر اساس این تئوری ما می توانیم خود را به لحاظ روانی جای دیگران گذاشته و از ذهن و فکر خود به عنوان الگوئی از ذهن و فکر آنها استفاده کنیم.

گالیز می گوید وقتی ما با کسی اختلاط می کنیم همزمان کاری بیش از نظاره رفتار وی انجام می دهیم. او می گوید ما تمثالهائی از اقدامات و رفتار و اشارات و حرکات و احساسات آنها در درون خودمان ایجاد می کنیم به نحوی که گوئی خود ما هستیم که آن حرکات انجام می دهیم و آن احساسات را حس می کنیم.

بسیاری از دانشمندان اعتقاد دارند که یاخته های عصبی آینه ای متضمن پیش بینی های تئوری شبیه سازی هستند. گالیز در این باره می گوید:”ما نه تنها در شیوه معمول انجام اعمال افراد دیگر با آنها شریک هستیم و بطور درونی و ذهنی احساسات آنها را حس می کنیم بلکه شبکه های یاخته های عصبی مان را نیز که انجام دقیقا همان رفتارها و حرکات و احساسات را ممکن می سازد: یعنی سیستم های یاخته های عصبی آینه ای را با آنها به اشتراک داریم. “

اما گالیز خطر نشان می سازد که این دو تئوری بطور یکسان خاص و ویژه نیستند. اگر سیستم یاخته های عصبی آینه ای خراب باشد یا آسیب دیده باشد، و توان یکدلی و انتقال فکر ما از دست برود، آنگاه شیوه نظاره و حدس تئوری تئوری شاید تنها راه چاره موجود برای فرد باشد. برخی از دانشمندان احتمال می دهند که این مدعا در مورد افراد عقب مانده ذهنی موسوم به اوتیست صادق باشد. در افراد اوتسیت یا توهمی، ناهنجاری روانی آنها نمی گذارد تا آنها مقاصد و انگیزه های دیگران را درک کنند.

آزمایشات در دست انجام

تصور بر این است که سیستم های یاخته های عصبی آینه ای افراد توهمی به نوعی ناقص و یا خراب است و اینکه “ذهن کوری” حاصل از آن نمی گذارد که آنها تجربیات دیگران را در درون خود شبیه سازی کنند. افراد اوتیست بیشتر نظاره گر تجربیات دیگران هستند تا عاملان آن تجربیات و جریانهای احساسی درونی که این همه بر رفتارهای انسانی ما حاکم هستند برای آنها غیر قابل ارزیابی و تخمین است. این افراد مراحل روانی دیگران را از طریق تئوریزه سازی خاص همان رفتار حدس می زنند اما نتیجه حاصله برای آنها فهرستی مکانیکی و غیر شخصی از اقدامات، اشارات و حرکات و قیافه گرفتن هائی است که عاری از هرگونه انگیزه، قضد و یا احساس است.

در حال حاظر در بسیاری از آزمایشگاهها بر روی این فرضیه کار و تحقیق می شود که افراد اوتیست دارای نقصان یاخته های عصبی آینه ای هستند و به همین دلیل نمی توانند وضعیت روحی دیگران را شبیه سازی کنند.

در یکی از آزمایشات از این دست که توسط هوگو تئورت و همکارانش از دانشگاه مونترئال انجام شده، معلوم شده است که یاخته های عصبی آینه ای بطور معمول به هنگام نظاره حرکات دست دیگران توسط افراد غیر اوتیست در مغز آنها فعال می شود ولی در افراد اوتیست بدون فعالیت و واکنش باقی می ماند.

ایاکوبونی در این باره می گوید:”اگر با دیدن حرکات و رفتار دیگران یاخته های عصبی آینه ای فعال شد و فرد را به شبیه سازی آن حرکات قادر ساخت که ساخت وگرنه راه ورود به اوضاع روحی و روانی دیگران برای فرد کاملا ناممکن خواهد بود.”

نویسنده: کر تن

ترجمه: مهشید بابایی