دویست سال زمان کوتاهی نیست، کسانی در دویست سال توانسته اند کشوری را تقریبا از صفر بسازند. در کشور ما هم از حدود دویست سال پیش بزرگانی مخلصانه سعی کرده اند شکاف علمی، فنی، فرهنگی بین ما و فرنگ را پر کنند. هر یک از این بزرگان اولویت را در شاخه ای از علوم و فنون دانسته اند و عمری را در راه انتقال آن دانش به ایران و آموزش جوانان صرف کرده اند. با این وجود هنوز ما در هیچ یک از شاخه های علوم و فنون و معارف نه تنها سرآمد نیستیم بلکه سرشناس هم نیستیم.

برای کسانی که راه حل مشکلات را در علم و توسعه علمی می دانند سوال مهمی که پیش می آید این است که کدام یک از شاخه های علم در اولویت هستند. جوانانی که در آغاز زندگی علمی خود هستند می خواهند بدانند که عمرشان را صرف چه شاخه ای از علوم کنند تا برای مملکت مفیدتر باشند و تصمیم گیرندگان می خواهند راهی برای اولیت بندی در تخصیص منابع ناچیز موجود برای توسعه علم پیدا کنند.

در زمان امیر کبیر ضعف نظامی ایران در مقابل روسیه و انگلیس، ایرانیان دلسوز را بسیار آزار می داد و نیاز به نیروی نظامی آموزش دیده و ریخته گری برای تامین و تقویت نیروی نظامی اولویت داشت. همین باعث شد در دارالفنون ترکیب رشته ها به این شکل باشد: پیاده نظام، توپخانه، مهندسی، سواره نظام، مهندسی معدن، طب و داروسازی.

پس از آن هم در هر زمان کسی اولویت را در چیزی دانسته و سعی در ترویج آن و تربیت دانشجویان داشته است. دکتر حسابی شخصا به نقشه برداری پرداخته است. کسانی سعی در ترجمه و بومی کردن علوم انسانی اروپایی کرده اند. کسانی اولویت را در بازشناسی و بازخوانی تاریخ و ادبیات گذشته پرافتخار ایران دانسته اند. کسانی به نفت و علوم و فنون مربوط به آن پرداخته اند. اخیرا کسانی به علوم ملکولی و نانو تکنولوژی و اندکی نیز به علوم اعصاب پرداخته اند و در حال حاضر نیز صنایع هسته ای و فضایی و موشکی در صدر اولویت های علمی و فنی هستند.

همه کسانی که خالصانه در هر یک از این زمینه ها تلاش کرده اند قدمی ما را جلو برده اند و هیچ یک از این تلاش ها بی ثمر نبوده است ولی یک مساله ریشه ای وجود دارد که تلاش همه این افراد را متاثر کرده است و کوشش آنها را کم ثمر گذاشته است.مثلا دکتر حسابی که همنشین بزرگان علم فیزیک بوده وقتی به ایران بر می گردد برای پیدا کردن شغل با مشکل مواجه می شود. از دید بسیاری از افراد این مساله که ایرانیانی که در ممالک غربی صاحب جایگاه پر افتخاری هستند وقتی به ایران بر می گردند با بی مهری مواجه می شوند. به خاطر نادانی مسئولان، هر زمان نگرانی آنان درمورد از دست دادن موقعیت خود بوده است.

به نظر نگارنده ریشه این مساله در این است که نیازی به مهارت و دانش این افراد در ایران وجود نداشته است. یعنی در زمان دکتر حسابی اگر شما از تک تک مردم ایران سوال می کردید که اگر بخواهید کسی را از آن طرف دنیا به ایران دعوت کنید که بیاید و دانشش را به جوانان منتقل کند و برای این کار باید نیمی از درآمدتان را برای یک سال خرج کنید، چه کسی را دعوت می کنید کمتر کسی به دنبال یک فیزیک دان می فرستاده است. چرا که فیزیک به درد کسی نمی خورده است. در این دویست سال خواسته یا ناخواسته ما سبکی از زندگی را انتخاب کرده ایم که ما را از دانش بی نیاز کرده است. در بهترین شرایط ما از کسب دانش لذت برده ایم و فخر آموخته هایمان را فروخته ایم. ولی دانش به ندرت برای ما «فایده» داشته یا دردی از دردهای ما را دوا کرده است. دانشی که محصول نیاز است و برای حل مسائل زندگی به کار می آید به ندرت جایگاهی در زندگی ما پیدا کرده است.

شاید ریشه این مساله را باید در توان خرید بالای ناشی از موقعیت ژئواستراتژیک و وجود درآمد نفت و سایر منابع طبیعی دانست که در طی سالیان به زمامداران امکان خرید راه حل مشکلات از غرب را داده است و مانع از این شده که کسی به خود رنج حل مسائل را تحمیل کند. شاید ریشه دیگر این مساله در این باشد که در این چند صد سال اخیر به طور دائم در وضعیت اورژانسی و در معرض تهدیدات دائم بوده ایم و به ناچار خرید راه حل و برطرف کردن نیاز در کوتاه مدت را بر حل مشکل به طور ریشه ای برگزیده ایم.

سوال اصلی دو قسمت داشت، یکی سوال جوانانی بود که در ابتدای زندگی علمی خود هستند و می خواهند به شاخه ای از علوم بپردازند که بتوانند هم به دیگران فایده برسانند و هم زندگی کم دغدغه ای داشته باشند. دیگری سوال تصمیم گیرندگان و مشاورانی بود که می خواهند بدانند بودجه و امکانات موجود را برای توسعه چه شاخه هایی از علوم و فنون صرف کنند.

نگارنده مایل است به این جوانان توصیه کند به بازار کار نگاه کنند و ببینند که چه مشاغلی امروزه بازار کار خوبی دارند. مثلا فرض کنید شما یک دانشجوی پزشکی هستید و نمی دانید پس از اتمام تحصیلات دوره عمومی به چه کاری بپردازید. فرض کنید شما هم به جراحی عمومی علاقه مند هستید و هم به تحقیقات پایه در سلولهای بنیادی. بهترین کار این است که ببینید زندگی ایده آل شما به جراحان عمومی که در جامعه شما زندگی می کنند شبیه تر است یا به محققان سلولهای بنیادی که در جامعه شما زندگی می کنند. مسلم است که در هر قشر افراد با خصوصیات اخلاقی و رفتاری بسیار مختلفی وجود دارند ولی با واقع بینی می توان حدس زد که شما در هر یک از این دو گروه چه عاقبتی خواهید داشت. بسیار مهم است که در این مقطع به افراد در جامعه خودتان (جامعه ای که شما در آن زندگی و کار خواهید کرد) نگاه کنید. اینکه در جامعه دیگری جراحان چطور هستند یا زیست شناسان سلولهای بنیادی چه کار می کنند «در این مرحله» کمکی به شما نمی کند.

نگارنده مایل است به کسانی که در تصمیم گیری های کلان دخالت دارند توصیه کند از آنجا که مساله ما بیش از اینکه پرداختن به دانش های استراتژیک باشد وضع سیاست هایی برای ایجاد نیاز به دانش است، باید با این مساله به عنوان یک مساله کاملا اقتصادی برخورد کرد. به این معنی که همان طور که دولت برای توسعه صادرات غیر نفتی برای کسانی که می توانند در این زمینه ها فعال باشند انگیزه های مالی ایجاد می کند برای توسعه علم هم باید همین کار را کرد. مثلا به شرکتهای دولتی اجازه داده شود راه حل های بومی را به قیمتی بالاتر از راه حل خارجی خریداری کنند. وقتی دولت حاضر باشد برای اینکه کسی در داخل ایران فلان قطعه مورد نیاز صنایع پتروشیمی را بسازد پول بیشتری از معادل خارجی بپردازد حتما کسانی پیدا خواهند شد که حتی اگر خودشان کل قطعه را طراحی و تولید نکنند حداقل تکنولوژی ساخت آن را از مشابه خارجی کپی کنند و در این راه برای کسی که بتواند تکنولوژی خارجی را درک کند و آن را عینا کپی کند شغل ایجاد خواهد شد. و این بهترین راه انتقال دانش خواهد بود. در این راه دانش هایی که واقعا مملکت به آن نیاز دارد شناخته می شود و خود به خود آموخته می شود چون که این دانش ها درآمدزا خواهند بود.

مساله امروز ما این نیست که جوانان جویای علم را به شاخه های از علم هدایت کنیم که برای مملکت مفیدتر باشند بلکه مساله مهم تر برقراری سیاست هایی پایدار برای توسعه «نیاز به علم» در کشور است.نیاز به علم منجر به طلب علم می شود و طلب علم منجر به سرمایه گذاری و صرف نیروی انسانی برای کسب علم خواهد شد و راه را برای توسعه واقعی علم باز خواهد کرد.

به هر تقدیر نگارنده باوردارد که مهمتر از اینکه ما به دنبال ترویج و تشویق رشته های خاصی از علوم باشیم و پیشبرد این رشته ها را اولویت استراتژیک کشور بدانیم ترویج تفکر علمی و باور به فایده علم در جایگاه صحیح آن برای ما بسیار مهم تر است. بسیاری از ما علم را کم ارزش تر یا پر ارزش تر از آنچه هست درک کرده ایم و هر دوی اینها منجر به سوء استفاده از علم و عالم شده است.

در یک کلام کسانی که دلسوز آینده این مملکت هستند باید بیشتر به فهمیدن و فهماندن جایگاه علم و تکنولوژی بپردازند و سعی در رفع تندروی و کندروی ها در این وادی کنند.

و اما جوان جویای کار و جویای نام که می خواهد رشته ای را برای تخصص برگزیند باید چشمی به بازار کار بین المللی داشته باشد چرا که بازار کار برای نسل جدید متخصصین بازار کاری جهانی است و ناگفته نماند که در علوم زیستی این روزها هیچ کس بی نیاز از دانش و مهارتهای ملکولی نیست.

علی معینی

فارغ التحصیل رشته پزشکی. دانشجوی دکترای علوم اعصاب شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی