بخشی از نظام انگیزشی نهادهای علمی، نظام پاداش فعالیت های علمی است. تهیه مقاله علمی پژوهشی، مروری یا ترویجی یا مقاله علمی برای ارائه در یک کنفرانس علمی مستلزم صرف وقت است که با توجه به هزینه فرصت زمان برای یک عضو هیأت علمی، چندین برابر پاداشی است که نهادهای علمی برای این مقالات درنظر می گیرند.هرچند در مواردی اساساً پاداشی اعطا نمی شود و به همین جهت اغلب برای تهیه مقاله برای کنفرانس ها، سرمایه گذاری ویژه انجام نمی شود، بلکه مقاله مستخرج از کار گذشته یا تهیه مقاله با صرف کمترین وقت است.دلیل آن فقدان نظام انگیزشی یا نظام انگیزشی ضعیف است.

این موضوع خصوصاً با توجه به تغییر ماهیت تولید علم در دوران معاصر اهمیت دوچندان پیدا می کند. زیرا دیگر علم فقط ماهیت رضایت خاطر ندارد، بلکه با تخصصی شدن علم ولزوم صرف وقت برای ارائه فکر یا تحلیل علمی و ارائه راه حل علمی آن، دیگر رضایت خاطر دانشمند کافی نیست و باید آن را تأمین مالی کرد.

یکی از دلایلی که مقالات بین المللی مربوط به اقتصاد ایران و انتشار آن است، فقدان نظام پاداش مناسب برای انجام کار پژوهشی مربوط به اقتصاد ایران و انتشار آن است. مؤسسات بسیاری در دنیا وجوددارد که پژوهش های دانشمندان را تأمین مالی می کنند. دانشمندان نیز هنگام چاپ مقاله حاصل از پژوهش خود، در زیرنویس صفحه اول نام مؤسسه تأمین مالی کننده را ذکر می کنند. اما در کشور ما مقالات معدودی وجوددارد که با تأمین مالی نهادهای علمی تهیه شده باشد.

عمده مقالات پژوهشی حوزه اقتصاد، حاصل کار شخصی محقق است که به صورت پایان نامه یا علاقه شخصی انجام شده است. بنابراین نهادهای توسعه علمی در ایران باید نظام انگیزشی مناسبی طراحی و به مرحله اجرا درآورند، در غیر این صورت آن که انگیزه ندارد چگونه می تواند تولید کند؟ آن هم تولید کیفی؟ باید توجه داشت که نظام ناکارآمد پاداش موجب می شود ارتقای کیفی مقالات تبدیل به رشد کمی مقالات شود.دانشگاه ها و پژوهشگاه ها زمانی رشد می کنند که رشد منافع اعضای هیأت علمی آنها اقتضای چنین رشدی داشته باشد.

یکی از ضعف های نظام انگیزشی در ایران مربوط به رژیم تأمین بودجه پژوهش است. درواقع به دلیل دولتی بودن بخش اعظم تحقیقات در ایران، عمدتاً روش مؤسسه ای برای تأمین بودجه پژوهش مورداستفاده قرار می گیرد و روش کمک های دولتی از طریق پیشنهاد طرح پژوهشی سهم اندکی در کل تحقیقات نهادهای علمی کشور دارد.به دلیل غالب بودن روش مؤسسه ای، هزینه های یادشده روش مؤسسه ای در مؤسسات تحقیقاتی کشور آشکار است.

از این رو باید گسترش روش کمک های دولتی از طریق پیشنهاد طرح پژوهشی موردتوجه قرارگیرد تا به توازنی در زمینه روش های تأمین بودجه پژوهش دست یابیم و بدین وسیله هزینه های هردو روش را کاهش دهیم و از منافع هردو روش بهره مند شویم.

ضعف رقابت

وجود رقابت علمی سالم میان نهادهای علمی موجب افزایش بهره وری و ارتقای سطح علمی کشور می شود. اما در شرایط فقدان یا ضعف رقابت، نهادهای علمی، پویایی خود را در فعالیت های آموزشی و پژوهشی از دست می دهند، درحالی که پویایی لازمه حیات نهادهای علمی است. اگر نهادی آکادمیک، پویایی نداشته باشد، از حرکت و پیشروی علمی بازمی ایستد و چون قافله علم به سرعت به جلو می رود، پس از چندسال، فاصله زیادی میان نهادعلمی ایستا و راکد و نهادهای علمی پویا در جهان ایجاد می شود. این فاصله علمی، ما را از دستاوردهای جدید محروم می سازد.

پیامد منفی دیگر ضعف رقابت وپویایی نهادهای علمی آن است که با فاصله گرفتن از پویایی، نهاد علمی ایستا، توانایی تولید خود را از دست می دهد، چون از مرز علم فاصله گرفته است. با فاصله گرفتن از نهادهای علمی پویا، نهاد علمی ایستا به نهادی مصرف کننده تبدیل می شود که هر لحظه منتظر دریافت چاپ های جدید کتاب ها و متونی است که در نهاد پویای علم، تولید می شود و مدرس و محقق برتر کسی است که از چاپ های جدید متون استفاده کند.

بومی نشدن نهادهای علمی وارداتی

حوزه های علمیه نهادهای علمی بومی هستند که قدمت هزارساله در ایران دارند و متناسب با نیازهای مربوط به ترتیب مبلغ دینی، درطول تاریخ، سازماندهی شده اند.این نهاد علمی یک نهاد عالم محور است به طوری که در انتخاب مرجع تقلید باید عالم ترین (اعلم) را برگزید و عالم ترین دانشمند دینی، بالاترین مقام را دراین نهاد علمی دارد.

اما نهاد دانشگاه یک نهاد علمی وارداتی است. این نهاد علمی «جدید» در مغرب زمین در قرون دوازدهم و سیزدهم و چهاردهم میلادی (دانشگاه وین اتریش، سوربن فرانسه، آکسفورد انگلستان) تأسیس گردیدند. اما در کشور ما دانشگاه تهران نخستین دانشگاهی بود که در سال ۱۳۱۳ (قرن ۲۰ میلادی) به عنوان نهاد علمی «جدید» تأسیس گردید. (البته دانشگاه جندی شاپور قبل از ظهور اسلام در ایران فعال بود اما در اینجا مقصود دانشگاه به سبک جدید است) دانشگاه های دیگر نیز یکی پس از دیگری در کشور تأسیس گردید. این دانشگاه ها در واقع الگوبرداری از دانشگاه های مغرب زمین بود که به مقتضای شرایط و نیازهای آنها ایجاد شده بود. به دلیل وارداتی بودن دانشگاه، عناوین و سرفصل دروس، معلومات استادان، متون درسی و نظام آموزشی واحدی و ترمی همگی از دانشگاه های اروپا و آمریکا نسخه برداری و در واقع تقلید شد. به دلیل همین وابستگی، اعزام دانشجو نیز برای تربیت استادانی برای تدریس همین دروس صورت گرفت. اما متأسفانه اقدام کافی در جهت بومی سازی عناوین و سرفصل ها، متون درسی و نظام آموزشی متناسب با نیاز و شرایط کشور صورت نگرفت. به همین جهت بخشی از مطالبی که خصوصاً در رشته های علوم انسانی و اجتماعی تدریس می شود، ناظر به شرایط و وضع آن جامعه و اقتصاد آنهاست. یکی از دلایل نامطلوب بودن کیفیت دانش آموختگان دانشگاهی وجود همین مطالب و فقدان مطالب متناسب با شرایط و مقتضیات اقتصاد و جامعه ایران است. اندیشیدن براساس الگوهای غیربومی و ارائه توصیه کارشناسی براساس نظریات غیربومی از دلایل ایجاد شرایط متعارض در حوزه های فرهنگ، جامعه و اقتصاد در کشور شده است. به عبارت دیگر در چنین نظام دانشگاهی غیربومی، هدف تنها «انطباق» است نه توانمندسازی داخلی. به همین جهت به دلیل وابستگی و تقلیدی بودن حتی کارکرد دانشگاه های غرب هم ندارد.

یکی دیگر از دلایل بومی نشدن نهادهای علمی وارداتی، منفک بودن نهادهای آموزشی و پژوهشی است، به طوری که حتی وزارت علوم، دانشگاه ها را نهادی آموزشی و پژوهشگاه ها را نهادی صرفاً پژوهشی می داند، در حالی که پژوهشگران حاصل نظام آموزشی هستند. در عین حال نظام آموزشی از نتیجه نظام پژوهشی یعنی تولید علم، تغذیه می کند. به عبارت دیگر حیات نظام آموزشی به پویایی نظام پژوهشی وابسته است.

اما نظام آموزشی کشور ما، گسسته است، یعنی دستاوردهای علمی مورد استفاده در نظام آموزشی ما در جای دیگر تولید شده است. علاوه بر مصرف کنندگی، پیامد منفی دیگر آن این است که چون خودمان تولیدکننده این علوم نبوده ایم لذا نظریه های آن را خوب نمی شناسیم و در کاربرد، بدون توجه به فروض و شرایط مطرح شدن آن، برای مشکلات کشور نسخه می دهیم، بدون آن که در نظریه یا الگو به تناسب شرایط و اقتضائات بومی، تغییری ایجاد کنیم.

تغییر ماهیت علم و رسالت نهادهای علمی

در گذشته، ارزش روشنفکری علم مطرح بود و نقش علم در اداره جامعه و پیشرفت اقتصادی مطرح نبود، در حالی که اکنون در رشد و توسعه کشور و تولید محصولات بویژه محصولات جدید، در اداره کشور و اقتصاد و... نقش تعیین کننده دارد. در گذشته انگیزه های فردی عامل تولیدکننده علم بود. اما اکنون علاوه بر انگیزه های فردی، علوم آکادمیک برای کسب تخصص است تا امور جامعه و اقتصاد به طور علمی اداره شود. بنابراین امروزه کارکرد و اثرات علم تغییر کرده است. تا دیروز به مهندسان، عالمان علوم پایه، اقتصاددانان، عالمان سیاست و روابط بین الملل و عالمان مدیریت، نیاز نبود، اما امروز اداره جامعه بدون آنها «امکان پذیر» نیست. لذا امروزه دیگر تولید علم نمی تواند صرفاً مبتنی بر روشنفکری و دلخواهانه و از روی علاقه فردی باشد بلکه امروزه تولید علم ناشی از «الزامات» زندگی مدرن است و بدون تولید علم، حفظ وضع موجود و بهبود آن به هیچ وجه میسر نیست. هنگامی که علم، اجتماعی شد، آنگاه بازار مصرف بزرگی برای علم ایجاد می شود. اجتماعی کردن علم فرایند گسترده ای است که هم دولت و هم نهادهای توسعه علمی در آن نقش دارند. با اجتماعی شدن علم، نه تنها نخبگان بلکه آحاد جامعه، علمی فکر می کنند و علمی تصمیم می گیرند و برای علمی اندیشیدن و اخذ تصمیم علمی به عالمان آن رشته مراجعه می کنند و این همان اجتماعی شدن علم است. دولت از ? طریق می تواند در اجتماعی شدن علم و بازاری شدن آن کمک کند.

اولاً:

از طریق سخت گیری بر نهادهای تولیدکننده علم که عرضه تولیدات آن بر مبنای اصول علمی باشد (بهبود کیفیت کالای علم).

ثانیاً:

از طریق تقاضای تولیدات علمی دانشگاه ها و پژوهشگاهها، دولت متقاضی جدی تولیدات نهادهای علمی بشود. بنابراین یکی از چالش های فراروی نهادهای علمی در ایران، اجتماعی شدن و بازاری شدن علم است.

جهانی شدن

جهانی شدن تأثیر عمیقی بر آموزش و پژوهش دارد: مهمترین اثرات جهانی شدن بر آموزش عبارتند از: ? جهانی شدن تأثیر عملی بر کار دانشمندان آکادمیک دارد. تقاضای محصولات با محتوای بالای مهارت به سرعت رشد می کند. کارها به صورت انعطاف پذیر در می آید و کارگران به طور فزاینده ای نوع مشاغلی را که در دوره حیات کاری شان انجام می دهند تغییر می دهند و همچنین مشاغل گرایش به چند وظیفه ای شدن (multitasked) دارد. نتیجه آن فشار برای افزایش سطح متوسط آموزش نیروی کار و کسب مهارت های جدید است. لذا نظام آموزشی باید انعطاف پذیرتر شود. پاداش (بازدهی) سطوح بالاتر آموزش در سراسر جهان در حال افزایش است. در نتیجه تولید به فرایندها ومحصولات دانش بر منتقل می شود. افزایش درآمد نسبی نیروی کار آموزش دیده، تقاضای آموزش دانشگاهی را افزایش می دهد و دولت ها را برای گسترش آموزش عالی در فشار می گذارد.

با افزایش تقاضای آموزش عالی،دولت ها در فشار قرار می گیرند تا مخارج آموزشی را برای تربیت نیروی کار آموزش دیده افزایش دهند.

کیفیت نظام های آموزشی ملی به طور فزاینده ای در سطح بین المللی با یکدیگر مقایسه می شود. در این راستا، ارزیابی ها و استانداردها برای «بهبود کیفیت» است.

فناوری اطلاعات (IT) در حال ورود به نظام های آموزشی، برای گسترش کمیت آموزش در هزینه پائین تر از طریق آموزش از راه دور و تا حدی برای ارائه آموزش با کیفیت بالاتر (و در هزینه پائین تر) از طریق آموزش با کمک کامپیوتر و استفاده از اینترنت است.

بنابراین جهانی شدن، تقاضا برای نیروی کار غیرماهر و نیمه ماهر را کاهش می دهد. جهانی شدن منجر به انجام اصلاحات «افزایش توان رقابتی» می شود. اصلاحات مربوط به «افزایش توان رقابتی» هدفش بهبود کیفیت نیروی کار از طریق اقدام هایی مانند گسترش سطح آموزش میان کارکنان و بهبود «کیفیت» یادگیری در هر سطح است، به گونه ای که تناسب آموزشی با جهان در حال تغییر داشته باشد. اصلاحات مربوط به افزایش توان رقابت، بر بهره وری متمرکز است. یعنی هدف آن افزایش بهره وری نیروی کار و بهره وری نهادهای آموزشی است. اصلاحات مربوط به افزایش توان رقابتی در زمینه های زیر است:

۱) تمرکززدایی؛ یعنی اعطای استقلال آموزشی بیشتر در تصمیم گیری به منظور بهبود بهره وری آموزشی

۲) ارتقای استانداردهای آموزشی

۳) بهبود مدیریت منابع آموزشی

۴) بهبود آموزش و استخدام مدرسان با کیفیت (بهبود کیفیت آموزشی). مدیریت بخش عمومی بخوبی سازماندهی شده کلید بهبود آموزشی در اقتصاد جهانی شده است.

چالش دیگر ناشی از جهانی شدن، پیدایش رشته های جدید علمی و پیشرفت سریع رشته های موجود است که به مدد فناوری اطلاعات و ارتباطات صورت می گیرد. فرایند نوآوری بر این اساس تغییر می کند و سازوکارهای جدید می یابد. مفهوم فناوری نیز از جنبه های سخت افزاری فراتر رفته و شامل دانش مرتبط با تولید، سازماندهی و فنون می شود. نظریه جدید رشد اقتصادی نیز بر مبنای دانش و نوآوری و تحول فناوری بنا شده است. مجموعه عوامل یاد شده چالش مهمی فراروی نهادهای علمی قرار می دهد و بازنگری در برنامه های آموزشی و پژوهشی را ضروری می سازد.

نتیجه گیری

برای توسعه دانش و فناوری در ایران باید اقتصاد علم مورد عنایت قرار گیرد. بدین منظور با توجه به ضرورت تولید کالای عمومی علم برای دستیابی به رشد اقتصادی لازم است. نهادهای علمی نقش اصلی ایفا نمایند. اما مادامی که نهادهای علمی با ساختار اداری مواجهند و استقلال ندارند، نظام انگیزشی ضعیفی دارند و با یکدیگر رقابت نمی کنند و نهاد علمی وارداتی، بومی نشده است، نمی توانند به تولید کالای عمومی علم برای رشد اقتصادی در شرایط جهانی شدن بپردازند. از این رو غلبه بر چالش های یاد شده برای موفقیت نهادهای علمی (آموزشی و پژوهشی) در ایران ضروری است.

دکتر سیدحسین میرجلیلی