تفاوت تکنولوژی های جدید و صنایع دستی سنتی...

اغلب زمانی که لفظ تکنولوژی به میان می آید نظرها به سمت و سوی لوازم و مصنوعاتی چون کامپیوتر، تلویزیون و ماشین و... منحرف می شود. ولی آیا همین قلمی که با آن می نویسیم و یا حتی لیوانی که با آن آب می خوریم از مظاهر تکنولوژی به حساب نمی آیند؟ در این باره به بیان این مطلب بسنده می کنیم که منظور ما از تکنولوژی آن چیز یا چیز هائی است که از اندیشه مدرن بر آمده باشند. فرق این تکنولوژی با آنچه که قدما از آن استفاده می کردند، این است که این یکی بوجود آمد تا خلائی را از بین ببرد و رابطه ائی را که گسسته بود بازسازی و احیا کند، ولی آیا آن دیگری هم چنین بوده است؟ صنایع دستی سنتی به وجود آمده بودند تا «راحتی» را حاصل کنند. و اینکه به غلط راحتی و آسایش را با حضور تکنولوژی های جدید حاصل شده می پندارند، اشتباه بزرگی است. چرا که اگر اینگونه بود، عطش بشر امروزی برای ارتقا و به روز کردن مصنوعات تکنولوژیک گوناگونی که دارد، نباید وجود می داشت. آیا تشویش و اضطرار بشر مدرن را می توان بی ربط با تکنولوژی های بی پایان دانست؟ اصلا اگر تکنولوژی داعیه به ارمغان آوردن ثبات و آرامش است، پس وقوع جنگهای پر خون عصر حاضر که با کمک همین ابزارهای تکنولوژی حادث شده است، دیگر چیست؟ خوب ممکن است بگویند برخی دیگر از ابزار ها ما را به آرامش رسانده است، اما آیا با این وجود هم می توان در این دنیائی که بنا بود تا اندیشه و منش غربی ما را به آرامش برساند، اضطرار و استرس های مداوم و بی پایان را انکار کرد؟

نسبت فلسفه غرب و تکنولوژی...

فهم رابطه ی غرب و کشورهای غربی با تکنولوژی به روشنی درک نسبت بین خورشید و روز است؛ اگر خورشیدی نباشد، روز معنا پیدا نمی کند آنچنانکه اگر تکنولوژی نباشد، غربی وجود نخواهد داشت. از بنیانی ترن و اساسی ترین بنیان های اندیشه غربی حضور و وجود "فلسفه مدرن غرب" است. فلسفه ائی که متاثر از آبای یونانی بوده است و با دکارت و بیکن به ظهور می رسد و در طول سالهای متمادی رشد می کند، بالنده می شود و با فلسفه هگل به سرانجام خود می رسد. آنچه که ما را بر آن داشت تا در این جا از فلسفه مدرن یاد کنیم رابطه ی آن با تفکر تکنیکی بوده است.

تقریبا از ثابت ترین مباحثی که در فلسفه فیلسوفان مدرن غربی مطرح می شود، باز تعریف جدید از رابطه ی انسان با طبیعت است. باز تعریفی که شروع و اوج آن در اندیشه دکارت بوده است. رابطه ائی که نقشی متفاوت نسبت به گذشتگان برای انسان در رابطه با طبیعت و جهان پیرامون رقم می زند. این صورت جدید رابطه ی انسان با طبیعت را می توان به وضوح در واژه «تسخیر» خلاصه و درک کرد.

بیان بهتر این سخن را در کلام اسپینوزا پیدا می کنیم، جائی که وی اصالت بشر جدید را در برخورد با طبیعت بر عکس و خلاف بشر سنتی تعریف می کند؛ طبیعت برای انسان های سنتی چنان است که آن ها تنها برای رفع نیازهایشان به آن رجوع می کنند. در حالی که همان طبیعت در فحوای کلام اسپینوزا به چونان فاحشه ائی تعبیر می شود که انسان های مدرن این حق را دارند تا آنجا که می توانند و بدون هیچ گونه محدودیتی آن را به خدمت گیرند.

این نقش و جایگاه جدید برای انسان میسر نمی شد مگر با ظهور «تفکر تکنیکی» و«تکنولوژی». می توان چنین گفت که تکنولوژی راهی بود که فلسفه ی غربی توانست بوسیله ی آن خلاء عملی اش را در ارتباط با جهان پیرامونش پر کند. از اینرو و با توجه به آنچه که در این باره آوردیم رابطه و ارتباط بین فلسفه غرب و تکنولوژی از نوع «علی و معلولی» است؛ اگر فلسفه مدرن غربی را نمی داشتیم، تفکر تکنیکی به معنای امروزی اش هم در اختیار نداشتیم.

نسبت علم و تکنولوژی...

آیا رابطه ائی را می توان بین تکنولوژی و علم جدید متصور شد؟ و اگر چنین است جنس و ویژگی های این رابطه چیست وچگونه است؟

در خصوص دو سوال مطرح شده بحث و مناقشه بین فیلسوفان حوزه ی تکنولوژی و علم بسیار است. یکی از مهم ترین این مناقشات بر سر این است که عده ائی از نظریه بار (theory laden) بودن تکنولوژی همچون علم سخن به میان می آورند و عده ائی دیگر با قبول نکردن وجود راهی منطقا قیاسی از معرفت علمی به طرح های تکنولوژیک، این مسئله را قویا رد می کنند. آنچه که ما می خواهیم در این رابطه بیان کنیم راهی بینا بین دوعقیده فوق است. راهی که نه چون اولی، تکنولوژی را در بست متعینِ علم می داند و نه چون دومی، از پذیرش ارتباط بین معرفت علمی و معرفت تکنولوژی استنکاف می کند.

اندیشمندی دانشمندان و علم پرستان را به مانند کودکانی تعبیر کرده است که در زمینی محصور به بازی مشغول اند. با چنین تعبیری و نیز بر اساس آنچه که در بخش دوم این مقال در خصوص رابطه فلسفه و تکنولوژی های نوین آوردیم، تکنولوژی نقش واسطه را برای این کودکان بازی می کند تا از این طریق بتوانند خارج از حصار خود را هم در کنترل گیرند و نقش خود را تعمیم بخشند.

به عبارتی معرفت علمی با تجربی، تعمیمی، توصیفی و تبیینی بودنش و صرفا برای همین ویژگی ها، بوسیله ی معرفت تکنولوژیک که معرفتی ذاتا عملی به حساب می آید، خود را به رخ عالم بیرون از حصار بازی می کشاند و ابزارهای لازم را برای کفایت نظری اش فراهم می کند.

در واقع و برای تفصیل بیشتر آنچه گفتیم، یاد آور می شویم ؛این بحث که تکنولوژی نظریه بار است را رد نمی کنیم و لیکن با این شرط آن را می بپذیریم که قبول کنیم معرفت این دو مقوله کاملا متفاوت و گاها متضاد باهم تعریف می شوند. (اینکه می گوئیم در تضادند به این خاطر است که حوزه ی یکی نظری و حوزه ی دیگری عملی است.) نباید پذیرفتن تاثیرات «نظریه» بر تکنولوژی موجب شود که فکر کنیم علم و تکنولوژی یکی هستند و هر دو حوزه ائی مشترک را یدک می کشند. بایستی حتی به این قول هم که ایندو از برخی جهات هم پوشانی دارند به دیده تردید بنگریم.

سخن آخر دراین خصوص اینکه این نقش و نوع معرفتی که ما برای تکنولوژی قائل شدیم بر مفهوم معمول و رایج تکنولوژی یعنی ؛ تبدیل و دستکاری طبیعت برای برآوردن نیاز ها و اهداف انسانی استوار است. ولی به نظر می رسد که این تعریف با برخی از قلمرو های معینی که مربوط به تکنولوژی های جدیدتر است ناسازگار است. برای مثال مهندسی نرم افزار که با تبدیل چیز های غیر مادی سر و کار دارد، نمونه ایی از این تکنولوژی هاست که به آن اشاره کردیم. شاید بهتر است برای حل این مسئله اشاره کنیم که آنچه ما از تکنولوژی مراد کردیم، بیشتر متوجه ابزارهائی است که امکان مداخله ی عمدی نوع بشر را در طبیعت فراهم می کند. از اینروست که تکنولوژی های کامپیوتری که مصادیق و ملموسات آن را نمی بینیم و لمس نمی کنیم را از موضوع بحث مان جدا می کنیم. ولی سوالی مطرح می شود که آیا نقش غیر مستقیم و پنهانی این قبیل تکنولوژی ها را هم می توان انکار کرد؟ زیرا همین تکنولوژی ها نیز نتایج و تحلیل های غیر مادیشان (که اکثرا ریاضی و فیزیکی می باشند) زمینه ائی می شوند برای بوجود آمدن آن نوع از تکنولوژی هائی که ما در اینجا پیرامونشان صحبت کردیم.

نسبت بشر غربی با تکولوژی...

آیا می توان جوامع غربی ائی را تصور کرد، بدون آنکه در آن جوامع تکنولوژی های جدید حضور نداشته باشند؟

طرح چنین سوالاتی از این جنس از سر ساده و سطحی انگاری درمقوله غرب شناسی بوجود می آید. پیش از آنکه بخواهیم با سوالاتی از این دست اجزاءو عناصر و مولفه های غرب را جدای از یکدیگر بیاوریم، باید اشاره کنیم که غرب چون کلیتی واحد است که نمی توان تکنولوژی را از آن گرفت. به عبارتی اندیشه غرب و تکنولوژی جدید یکی هستند، نه دو جزء جدا که بتوان جوامع ائی را در جهان پیدا کرد که غربی باشند ولی از تکنولوژی های جدید استفاده نکنند!. با این مقدمه کوتاه باید بگوئیم که ارتباط بین بشر جدید و تکنولوژی های نوین، ارتباطی «هویتی» و «محتوائی» است. یعنی آنکه حضور بشر جدید با اختراع و گسترش انواع و اقسام تکنولوژی گره خورده است. به عبارتی «هستی» وی آمیخته با وجود تکنولوژی است. چنانکه اگر تکنولوژی های گوناگون نباشد چیزی به نام بشر مدرن یا جدید هم نداریم. مادامی که بشر امروزی با تفکر و اندیشه های حاکم بر غرب می زید، زیستن و حیات خود را در گرو استفاده از تکنولوژی می بیند. وی تمام خلاء هائی را که با اخذ اندیشه ی غربی پیدا کرده، بوسیله ی انواع و اقسام لوازمات و اندیشه های تکنیکی رفع و برطرف می کند و به این وسیله به حیات اش ادامه می دهد.

نویسنده: محسن گودرزی