هرچند عوامل اقتصادی را نمی توان در انگیزه های شخصی دانشمندان تعیین کننده دانست، این عوامل ساز و کار اجتماعی علم را بعنوان چارچوب فعالیت دانشمندان بشدت تحت تاثیر قرار می دهند. تاریخچه تعامل اقتصاد و علم شاید به زمانی بازگردد که مردم بابل در تجارت و بازرگانی بر هم عصران خود پیشی گرفتند. رواج بازرگانی و نیاز آن به قوانین حساب، ریاضیات آن زمان را بقدری توسعه داد که باعث شد بابلیان در پیشرفت های علمی بخت بیشتری نسبت به سایر ملل داشته باشند. اما تعامل اساسی بین اقتصاد و علم که آن را به دلیل اثر افزاینده هریک بر دیگری هم افزایی علم و اقتصاد خواهیم خواند، در سالهای اواسط قرن هجدهم و همزمان با تولد علم مدرن در اروپا دیده می شود.

آنچه امروز در ایران به عنوان بیماری اقتصاد شناخته می شود ( هرچند توسط برخی دولتمردان انکار شده است ) شاید اساسا معضلی در علم باشد ( که این هم به تبع آن انکار می شود!) و آنطور که در ادامه خواهیم دید تعامل اقتصاد و علم به حدی است که بیماری یکی به راحتی بر دیگری اثر خواهد گذاشت.

نقشه توسعه یافتگی و پیشرفت اقتصادی در دنیا تقریبا بر نقشه جایگاه علمی کشورها منطبق است. به این معنا که کشورهای ثروتمندتر (با تولید بیشتر) اصولا کشورهایی با جایگاه علمی بالاترند. سالها قبل رواج فرهنگ سود و زیان و تاکید بیش از حد بر تولید در غرب ، رشته های علمی و دانشمندان را نیز بر اساس توانایی آنها در تولید یا کمک به تولید در سایر بخشهای جامعه ارزیابی می کرد. اصالت تولید در بخشهای سیاسی، تجاری و نظامی حتی به فلسفه، علم و هنر آن زمان نیز گسترش یافت و فعالیت این بخشها را به شدت متحول کرد. این امر باعث شد روش شناسی علم به صورتی تخصص گرا و پربازده بازتعریف شود و همان سالها بود که برای اولین بار طبقه ای در جامعه حرفه ای به عنوان « دانشمند۲» ( Scientist) شکل می گیرد. در همین زمان توسعه نظام بانکداری و تجارت حرفه ای ریاضیات را به گونه ای متحول کرد که این علم چارچوب نظری سایر علوم نظیر فیزیک و بعدها شیمی و زیست شناسی را تشکیل داد. رویکرد جامعه و دولت ها به فنونی که بازده اقتصادی بالایی داشتند مسایلی را که دانشمندان به آن می پرداختند و نحوه پرداختن به آنها را منقلب ساخت و این سیر انقلابی تا امروز ادامه دارد.

با تولد دوباره علوم و دمیده شدن روح حرفه ای گری در کالبد آنها موجودی به جهان معرفی شد که بسیاری از فیلسوفان جدید آن را خدایگان جدید عصر مدرن می دانستند. بسیاری از مورخان راز پیشرفت و تحول اقتصادی غرب را جا افتادن علم مدرن به عنوان یک سازمان اجتماعی و توانایی فزایده آن در کشف و بکار گیری رازهای طبیعت می دانند. حال آنکه نه در ایران و نه در هیچ نقطه دیگری از شرق چنین تحولی در رابطه اقتصاد و علم رخ نداد و جهان آرام آرام به دو بخش توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم شد. در عین حال به تایید بسیاری از مورخان این برتری علمی و تکنولوژیک غرب در قرون گذشته بود که به سلطه سیاسی و نظامی آن بر سایر کشورها انجامید تا آنجا که کشورهای انگلستان، آمریکا، آلمان، فرانسه و ایتالیا در برهه ای از تاریخ رسما بخشهای دیگر جهان بین یکدیگر تقسیم کرده بودند!

امروزه بین شاخصهای اقتصادی نظیر تولید ناخالص ملی و درامد سرانه کشورها با شاخصهای کمی و کیفی توسعه علم نظیر تعداد محققین ( نسبت به کل جمعیت ) و تعداد انتشارات و ارجاعات ( نسبت به تعداد پژوهشگران) رابطه ای غیر خطی وجود دارد. کشورهای با درامد بالاتر و تولید ناخالص ملی بیشتر عموما شاخصهای بهتری در زمینه توسعه علم دارند و با دانستن موقعیت علمی کشورها به راحتی می توان موقعیت اقتصادی آنها را تخمین زد ( و بالعکس). آمریکا ، انگلستان ، آلمان ، فرانسه و ایتالیا بعنوان کشورهای پیشرو در زمینه توسعه اقتصادی بیشترین هزینه را در زمینه علم و فناوری صرف کرده و در عین حال حائز بالاترین رتبه علمی در دنیا بوده اند ( تاثیر این کشورها در نظام سیاسی دنیای امروز نیز واقعیتی است که تنها می توان آن را انکار کرد!!). در دهه های اخیر نیز که ژاپن و بعدتر چین خود را به این فهرست وارد کرده اند چه از نظر شاخصهای توسعه اقتصادی و چه از نظر شاخصهای تولید علم با این کشور ها رقابت می کنند.

صرف نظر از تاریخچه ای که در رابطه هم افزایی علم و اقتصاد وجود دارد امروزه اقتصاد به صورت غیر قابل انکاری مبتنی بر تولید است و تولید (بر خلاف گذشته) بشدت به تکنولوژی وابسته شده است. بر خلاف دوران کشاورزی دیگر منابع و مواد اولیه اهمیت چندانی در رشد اقتصادی ندارند و تکنولوژی برگ برنده کشورها در رقابت های اقتصادی دوران صنعتی است. آنچه مسلم است ، تکنولوژی، علمی است که به واقعیت تبدیل شده و اگرچه خود زاییده علم است ابزار توسعه و بالندگی آن نیز به حساب می آید. در نتیجه برخلاف شرایط دوران کشاورزی در روزگار صنعتی شدن اقتصاد بدون علم و علم بدون اقتصاد سرنوشتی جز عقب ماندگی نخواهد داشت. همانطور که اشاره شد رابطه بین شاخصهای اقتصادی و توسعه علمی به صورت غیر خطی است، به این معنا که تا زمانی که وضعیت اقتصادی جامعه به یک حد آستانه نرسد، پیشرفت های اقتصادی اثر چندانی در توسعه علم نخواهند داشت. از طرف دیگر بازگشت سرمایه و سود در بخشهای علمی جامعه نیز بسیار اندک خواهد بود. ولی اگر بعنوان مثال تولید ناخالص ملی از یک حد آستانه فراتر رود، ناگهان میزان سوددهی اقتصادی بخش علمی افزایش یافته و سرمایه گذاریهای علمی نیز با رشد انفجاری علوم همراه خواهد بود. از اینجاست که جوامع با وضعیت علمی ضعیف و درآمد کمتر از سرمایه گذاری در بخش علم پیشرفت علمی کمتری عایدشان می شود و سود اقتصادی کمتری نیز می برند. این رکود در هم افزایی علم و اقتصاد به نوبه خود براقبال دولتها و مردم به این بخش نیز اثر خواهد گذاشت.

آنچه امروز در زمینه تفاوت کشورهای دنیا در زمینه علم و اقتصاد دیده می شود این است که اختلاف کشور ها از نظر شاخصهای علم سنجی نظیر تعداد پژوهشگران یا میزان انتشارات علمی و ارجاعات بسیار بیشتر از تفاوت آنها از نظر تولید ناخالص ملی، درآمد سرانه یا سایر شاخصهای افتصادی است. می توان گفت جوامعی که از نظر علمی وضعیت نامناسبی دارند از سایر منابع جامعه (طبیعی و انسانی) در جبران کمبودهای اقتصادی و کاهش فاصله خود با کشورهای توسعه یافته استفاده می کنند.

آنچه تا کنون در زمینه سرایت بیماری اقتصاد به علم و بیماری علم به اقتصاد بیان شده می تواند نظر عبدالسلام۳ را در زمینه علل عقب ماندگی علمی کشورهای در حال توسعه توجیه کند. او معتقد بود عدم اعتقاد به اهمیت علوم و خودکفایی در فناوری و نبودن نظام مناسب مدیریت سازمان علم در کنار بی ثباتی سیاسی و عدم تمایل صاحبان فناوری و دولت های پیشرفته برای انتقال فناوری و سرمایه گذاری علمی در کشورهای در حال توسعه علل اصلی این عقب ماندگی هستند. همانطور که ذکر شد رکود در هم افزایی علم و اقتصاد می تواند عامل مهمی در تقویت بسیاری از این شرایط باشد.

این رکود و سردی در چرخه هم افزایی اقتصاد و علم اصولا در دو موقعیت کاملا متفاوت بروز می کند. یکی در کشورهای کم درامد و دیگری در کشورهای توسعه یافته با اقتصاد به شدت صنعتی۴ . آنچه در این میان اهمیت دارد درک تفاوت شرایط در این دو دسته کشورها و تفاوت راهکارها در آنهاست. اشتباه عمده دولتمردان ما در برخورد با رکود موجود در رابطه علم و اقتصاد از عدم توجه آنها به این نکته و گرته برداری لفظی از سیاستهای علمی در کشورهای صنعتی است . در نگاه اول باید دید که چگونه می توان در عوامل موثر بر اثربخشی فعالیتهای بخش علمی کشور دست برد!

همانطور که پیشتر گفتیم جا افتادن علم به عنوان یک سازمان اجتماعی از عوامل عمده به راه افتادن چرخه اقتصادو علم در غرب بود. این سازمان اجتماعی واجد قوانین اجتماعی و هنجارهای خاصی شده است که بسیاری از جمله «مرتن»۵ بسیار به آن اهمیت داده اند و حتی علت توسعه همه جانبه غرب را شکل گیری این هنجارها در سازمان علم دانسته اند۶. حال آنکه این هنجارها در ایران شکل نگرفته و در نتیجه ما هنوز چیزی به عنوان جامعه علمی نداریم. حتی به اعتقاد نگارنده هنوز در جامعه ایران طبقه ای به نام پژوهشگران یا دانشمندان۲ نیز اساسا شکل نگرفته است. بر اساس نظام هنجارها در سازمان علم انگیزه های علمی را می توان در دو دسته عمومی پاداشهای اجتماعی و پاداش های مادی ( شامل دستمزدها ، جایزه ها و بودجه های خاص ) طبقه بندی کرد. پاداشهای اجتماعی در قالب دو نوع نظام خود انگیزشی قابل بررسی اند : یکی وجهه علمی و شناخته شدن در بین سایر اعضای جامعه علمی در کنار انتشار علمی یا ارائه ابداعات و اختراعات و دیگری احساس رضایت فرد از وقف زندگی شخصی و اجتماعی خود در راه علم و پژوهش که به شدت تحت تاثیر خصوصیات فردی و شرایط فرهنگی قرار می گیرد. انگیزه های علمی (اجتماعی و مادی) در کنار اولویت های کلان سیاسی، عوامل عمده در تعیین حجم و اثر بخشی فعالیت ها در بخشهای علمی جامعه محسوب می شوند۶.

آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد این است که در جامعه کم درآمد، اختصاص پاداشهای مادی و یا تلاش در زمینه افزایش اعتبار و وجهه علمی دانشمندان بر رکود موجود در هم افزایی علم و اقتصاد تاثیری ندارد! هرچند این راهکار ها در جوامع صنعتی که دچار رکود در بخش علوم پایه اند موثر است، در جوامع کم درآمد و در حال توسعه نظیر ایران گاه اثرات معکوس دارد. تلاشهای غلو آمیز رسانه ها در اعتبار دادن به چهره های علمی و نیز انواع و اقسام برنامه های نمایشی در جهت افزایش وجهه علمی دانشگاهیان در کنار سیاست های مختلف در زمینه اختصاص امتیازات ویژه به نخبگان علمی کشور به همین دلیل بی تاثیر و گاه حتی مخرب است. آنچه طبق مدل های توسعه علم در کشورهای کم درآمد موثر واقع می شود برنامه ریزی در جهت افزایش افرادیست که از پرداختن حرفه ای به علم و وقف خود در این راه احساس رضایت می کنند. در شماره های آینده قاف به نحوه مدیریت نخبگان و نیز جایزه ها و امتیازات در علم خواهیم پرداخت اما آنچه در این مجال بعنوان یک راهکار کلی می توان پیشنهاد داد باز شناسی و جذب افرادیست که بدنبال صرف زندگی شخصی و اجتماعی خود در حرفه علم هستند، همانطور که در بسیاری از کشورهای دنیا این کار آغاز شده و در بسیاری به نتیجه رسیده است. این اقدام موجب تشکیل سازوکار جامعه علمی مبتنی بر سیاستهای درست در این زمینه است، ساز و کاری که به تشکیل سازمان علم و هنجار های علمی بیانجامد و بتواند در کوتاه زمان کارخانه علم را در کشور به راه بیاندازد. بدون داشتن جامعه علمی و هنجارهایی که فعالیت آن را تنظیم می کند سایر سیاست هایی که ذکر آنها رفت راه به جایی نمی برد. رشد علم کاذب و هدر رفتن هزینه ها ساده ترین نتیجه این فعالیت هاست. حرکت های رسانه ای و نمایشی و اختصاص امتیازات به صورتی غیر هدفمند و احساسی به نخبگان علمی تنها راه خشکاندن همین آب باریکه ایست که امروزه از تعامل اقتصاد و علم عاید مملکت می شود۷!

همانطور که قبلا گفته شد کشورهای در حال توسعه در حال صرف منابع انسانی و طبیعی خود برای جبران خلا نقش علم در توسعه اقتصادی هستند و به راه افتادن چرخه هم افزایی علم و اقتصاد می تواند این منابع را برای جامعه حفظ کند. این امر به رفاه اجتماعی و حفظ منابع که از ملزومات توسعه پایدار است می انجامد. در این میان بازآزایی بخش علمی کشور در قالب هنجارهای جامعه علمی و آنچه می توان جذب نیروهای شیفته علم نام نهاد گام اول ماجراست! اگر خدا بخواهد.

ایمان ادیبی پزشک.عضو کمیته پژوهشهای دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

پی نوشت ها:

۱ ثروت و مال

۲ هر چند دکتر رضا منصوری به شدت اعتقاد دارد که این کلمه باید دانشگر باشد نه دانشمند، فکر نمی کنم تغییر لغات بتواند در رواج مفهوم و نقش مربوطه چندان کارساز باشد.

۳ عبدالسلام دانشمند مسلمان بنام پاکستانی و برنده جایزه نوبل در رشته فیزیک بود. او بعنوان رییس دپارتمان فیزیک دانشگاه پنجاب و استاد امپریال کالج لندن بطور عمده روی ذرات بنیادی کار می کرد . نقش عبدالسلام در پیشرفت فیزیک در پاکستان غیر قابل انکار است. بیشتر سازمانهای علمی تحقیقاتی پاکستان در حیطه فیزیک هسته ای را او تاسیس کرد. موسسه بین المللی تحقیقات فیزیک نظری در ایتالیا و آکادمی علوم کشورهای جهان سوم نیز از سازمانهای بین المللی است که او بنا نهاده است. عبدالسلام به توسعه علمی به عنوان تنها راه دستیابی جهان سوم به رفاه و توسعه معتقد بود و تلاشهای چشمگیری در این زمینه انجام داد.

۴ در این کشورها معضل اساسی در زمینه علوم محض و علوم پایه وجود دارد. کشورهایی که اقتصاد آنها بسیار صنعتی است با مشکل عمده در تخصیص منابع و بازگشت سرمایه در بخش علوم پایه مواجهند.

۵ مرتن جامعه شناس معروف آمریکایی و استاد دانشگاه کلمبیا اولین جامعه شناسی بود که نشان ملی علم آمریکا را به خود اختصاص داد. از برجسته ترین پژوهشهای او نظریه وی در باب جامعه شناسی علم و انقلابهای علمی و هنجار های جامعه علمی است که شاید بتوان آنها را به این صورت ترجمه کرد: عمومی بودن، جهانی بودن، بی طرفی و نقد سازمان یافته.

۶ جهت مطالعه بیشتر در این مورد رجوع کنید به شماره ویژه قاف در زمینه " جامعه شناسی علم".

۷ عجیب است که تکیه بر رابطه علم و اقتصاد در توسعه کشور هنوز حتی در شعارهای سیاسی هم وارد نشده است!