گرچه معنایی که بعد از خواندن عبارت«عمومی سازی علم» (scientific popularization) در ذهن تداعی می شود، با تعریف علمی آن تفاوت زیادی ندارد، این نام به هیچ وجه گویای منازعات همراه آن نیست. از آنجا ترجمه های مختلف در دسترس برای «scientific popularization » مفهوم درست عبارت را نمی رساند و اینکه احتمالا عبارت popularization برای مخاطبان ما آشناتر از عمومی سازی است در این قسمت از عین عبارت scientific popularization استفاده کرده ایم. تعاریف متعددی برای scientific popularization ذکر شده، که متداول ترین تعریف توسط دومکتب (Hilgartner,۱۹۹۰)dominant و (Grundmann & Mayers,۲۰۰۳)canonical ارائه شده است:

popularization در معنای عام ترجمه پژوهش های علمی برای جمعیت غیرمتخصص می باشد.

لیکن جنجال های علمی هنگامی آغاز می شود که به تعریف اهداف و عملکرد احتمالی برای چنین معنای عامی بپردازیم:

آیا می توان گفت که popularization پرکننده شکاف علمی بین دانشگران و جامعه عمومی است؟!

هدف از popularization چه می تواند باشد؟ آیا می توان هدف آن را تنها در افزایش انگیزه جامعه عمومی برای اعتلای دانش و جلب حمایت (خصوصاً حمایت اقتصادی) آنها از جامعه علمی خلاصه کرد؟!

اگر مانند دو مکتب یاد شده، به انتقال یک طرفه دانش از دانشگران به سمت جامعه عمومی معتقد باشیم، شک نیست که این انتقال یکطرفه بر توسعه دانش تأثیری نخواهد داشت. اما آیا اینگونه است؟!

آیا popularization می تواند در پیشرفت علم نقشی ایفا کند؟ در این صورت آیا می توان آن را به جای انتشار یک طرفه دانش، گفتگوی متقابل دانشگران و جامعه عمومی دانست؟

و سؤالی بنیادی تر: آیا در popularization صرفاً ارتباط با جامعه غیرمتخصص مدنظر است؟

سیر تاریخی popularization :

جالب است بدانیم که نقش popularization در توسعه علم در طول تاریخ دستخوش تغییراتی شده است. به همین ترتیب نقش مخاطبین آن (جامعه عمومی) هم متفاوت بوده است.

Bensaude Vincent معتقد است که در قرن ۱۸ میلادی، مرز مشخصی بین دانشگران حرفه ای و افراد غیر حرفه ای وجود نداشته است. بدین ترتیب همة مباحثات علمی برای افراد تحصیل کرده یا علاقمند در دسترس بوده اند. در همین راستا مطالعات تاریخی Bazerman و Atkinson نشانگر نقش حیاتی جامعه غیر حرفه ای در توسعه علمی می باشد.

سپس جدایی روشنفکران غیر حرفه ای و دانشگران به دو گروه مشخص و مجزای اجتماعی در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ صورت گرفت. این جدایی از سویی سبب ایجاد مرزی بین خودی و غیرخودی شد و از سویی دیگر موجی را با شعار «علم را در دسترس همگان قرار دهید» از طرف جامعه عمومی مشتاق برانگیخت.

این دو جریان به تدریج علم عمومی (popular )و علم دانشگاهی(academic) را به صورت دو شبکه موازی ایجاد کرد و نیاز به popularization را به عنوان پل ارتباطی بین دانشگران و جامعة عمومی بوجود آورد.

با این حال در قرن ۱۹ میلادی هنوز همکاری این دو بخش ممکن می نمود. همانگونه که نظریه « تکامل » داروین در اختیار جامعه عمومی تحصیل کرده قرار گرفت. ولی در پایان این قرن انگیزه دانشگران برای تداوم این همکاری به طور روزافزونی رو به کاهش گذاشت.

در قرن بیستم، استانداردسازی علم به وسیلة آموزش های دقیق و حرفه ای، تمرینهای منظم و اجتماعات علمی قانونمند صورت پذیرفت. در این زمان و به واسطه زبان تخصص یافته علمی، تجهیزات گران قیمت و تئوری های پیچیده و ذهنی نظیر فیزیک نوین، توانایی افراد غیر حرفه ای برای حضور در فرآیندهای علمی، بیش از پیش محدود شد.

از این زمان به بعد متون علمی در دسترس جامعه از کیفیت کافی برخوردار نبودند و به نظر می رسید که دیگر شکاف بین دانشگران و جامعة عمومی پر کردنی نیست. چنانکه (Bensaude Vincent (۲۰۰۱ می نویسد:

"از این به بعد هرگونه فعالیت غیر حرفه ای در زمینه علم، به عنوان علم کاذب (pseudo science) تلقی خواهد شد."

بنابراین نظر، مخاطبین علم امروز خبرگان در آن زمینه خواهند بود و مخاطبین popularization، توده مردم عامی. بدین ترتیب، در صورتی که نظریه اخیر را بپذیریم، popular science نخواهد توانست در توسعه دانش امروزی جایگاهی بیابد. در عوض، در این دیدگاه نقش popularization به ترجمه کردن متون علمی برای به شگفت آوردن جامعه عمومی و افزایش اشتیاق آنها برای سرمایه گذاری در توسعه علم محدود خواهد شد.

اما در صورتی که بیشتر به نقش دانشگران و مخاطبین popularization دقت کنیم، درمی یابیم که مفاهیمی مانند "خبرگان" و"جامعه عمومی" بسیار فریبنده می نمایند. به زبان ساده تر و چنانچه (Myer (۲۰۰۳می نویسد: متخصصین، به محض آنکه از حیطه تخصصی خود پا فراتر بنهند دیگر متخصص نیستند.

حال چنانچه از زاویه دید Myer و Paul به این مقوله بپردازیم، مخاطبین popularization، نه تنها جامعه عامی نیستند، بلکه شامل طیف گسترده ای از متخصصین خواهند بود. جالب ترین نتیجه ای که از این دیدگاه بدست می آید آن است که افزایش تخصص گرایی در علم قرن بیستم، در نهایت سبب افزایش تعداد دانشگرانی خواهد شد که به عنوان افراد غیر متخصص مخاطب popularization خواهند بود.

پس، غیر منطقی نخواهد بود اگر برای popularization در توسعه دانش نقشی قائل شویم. شواهدی بر این ادعا مترتب است. اول، اسناد تاریخی نشانگر ایفای نقش popularization در صحنه ارتقاء دانش بوده است. دوم دانشگران همواره از آن برای دستیابی به اهداف علمی سود جسته اند (نظیر معرفی نظریه های جدید، کار کردن در حیطه های بینابینی بین رشته های مختلف و...). سوم و مهمتر از همه آنکه مثالهای مربوط به Royal Society و مباحثات حول نظریه تکامل نشان داد که popularization و popular science در رشد انقلاب های علمی تازه متولد شده نقش بسزایی دارند.

این ادعا توسط کوهن تأیید می شود. برطبق نظریه کوهن، یکی از علامت های پیدایش انقلاب در علم، ظهور متونی است که در اختیار عامه مردم قرار می گیرد. در این مورد به علت مشکلاتی که پیش روی نفوذ نظریات جدید در جامعه علمی وجود دارد، به نظر می رسد popularization یک مکانیسم احتمالی برای گسترش یک پارادایم جدید است.

اگرچه بسیاری از کسانی که به اهمیت popularization در توسعه علم در طول تاریخ اعتقاد دارند، نقش آن را در توسعه علم معاصر انکار می کنند یا لااقل تاکنون آن را نادیده گرفته اند. پاول با بررسی گسترش نظریه آشفتگی (chaos theory) در جهان علم، بر آن است تا نقش popularization را در نفوذ این تئوری و در نتیجه در توسعه علم معاصر به اثبات برساند.

کیانوش کیهانیان

منابع:

۱- Danette Paul. Spreading Chaos, the Role of Popularizations in the Diffusion of Scientific Ideas. Written Communication ۲۰۰۴; ۲۱(۱): ۳۲-۶۸.

۲- Myers, G. Discourse studies of scientific popularizations: Questioning the boundaries. Discourse Studies ۲۰۰۳; ۵(۲): ۲۶۵-۲۷۹.