پوپر در منطق اکتشافات علمی خود اذعان دارد که گزاره های مبنایی توسط تجارب بلافصل ما توجیه پذیر نیستند، اگر گزاره های مشاهدتی توسط تجارب ادراکی انفسی ما توجیه پذیر نیستند، چگونه و بر چه مبنایی می توانیم و یا باید آنها را انتخاب کنیم؟

ـ پوپر در اینجا میان پاسخ خود و پاسخ قراردادگرایان، تمایزی قائل می شود که در خور توجه است: پاسخ پوپر بدین سوال شبیه پاسخی است که قراردادگرایان می دهند. یعنی پوپر می پذیرد که ما در اینجا چاره ای جز قرارداد کردن نداریم، همان طور که قراردادگرایان قائل اند، لیکن این قرارداد یا تصمیم، بلافاصله پذیرش گزاره های کلی (همان نظریه ها) را تعیین نمی کند، بلکه بر عکس، پذیرش گزاره های جزیی یعنی گزاره های مبنایی را تعیین می کند. ملاحظه می شود که هوشمندانه، متفطن دخول گونه ای از قراردادگرایی در روش معرفت شناسی خود است و می پذیرد که ما را گریزی از قرارداد کردن نیست، الا اینکه این امر بر سرگزاره های مبنایی صورت می گیرد نه بر سر نظریه ها، بدین گونه که قرارداد گرایان متعارف قائل اند.

بسیار خوب، با توجه به اینکه این عمل قرارداد کردن در خلا صورت نمی گیرد، ما با توجه به چه چیزها، امور، آمال ، امیال و یا حاجاتی دست به مواضعت می زنیم. به این ترتیب، لازم می شود که از تعلقات و تمنیات مقوم تصمیم خود پرسش کنیم.

پوپر خود کاملا بدین امر وقوف دارد زیرا تصریح می کند که این انتخاب تا حدودی توسط ملاحظات نفع انگارانه تعیین می شود.

مراد پوپر از “ملاحظات نفع انگارانه “ چیست؟

ـ متاسفانه پوپر در هیچ جای منطق اکتشافات علمی و نیز سایر آثارش، روشن نمی کند که مرادش از “ملاحظات نفع انگارانه” چیست. ظن قوی بنده این است که علت تفصیل ندادن ملاحظات نفع انگارانه توسط پوپر این است که در اینجا تحدید حدود وثغور ممکن ومیسر نیست. یعنی نمی توان این قبیل ملاحظات را یک بار و برای همیشه، برای تمام موارد تصمیم گیری گزاره های مبنایی تعیین کرد. اما چرا نمی توان؟ زیرا اولا این قبیل ملاحظات، به یک معنا غیر قابل احصاء هستند و ثانیا هیچ معیار و میزانی نداریم و نمی توانیم داشته باشیم که به ما بگوید کدام ملاحظات مجازند و کدام نامجاز و ناصواب. به عبارتی دیگر، هر مجموعه منحصر به فردی از تعلقات و تمنیات انسان یا جمعی از انسان ها، می تواند به تصمیم و انتخاب خاصی منجر گردد و ملاحظات نفع انگارانه، که روشن است تابعی از تعلقات و تمنیات ما هستند می توانند به تبع کثرت واحصاناپذیری تعلقات و تمنیات ما، کثیر و نامحدود باشند. لب لباب سخن این که آنچه ملاحظات نفع انگارانه را تقویم و تقدیر می کند، تعلقات وتمنیات ماست واز آن جهت که تعلقات و تمنیات را نمی توان احصا کرد آن ملاحظات را هم نمی توان تعیین و تحدید کرد. اما سخن پوپر، حاوی قیدی است که آن را قابل بحث و نقل می کند. پوپر انتخاب گزاره مشاهدتی مبنایی را “تاحدودی” تابع ملاحظات نفع انگارانه می کند و این یعنی، نوع دیگری از ملاحظات (غیر از نفع انگارانه) وجود دارد که با ملحق شدن به ملاحظات نفع انگارانه تصمیم ما را به طور کامل تعین می بخشد. مجددا باید اظهار کنم که پوپر هیچ گاه در منطق اکتشافات علمی و نه در هیچ یک از آثار دیگر خود، به تشریح و تفصیل ملاحظات غیرنفع انگارانه نمی پردازد. وی پس از اشاره به اینکه قراردادگرایان انتخاب گزاره های کلی را مطابق با اصل سادگی خودشان انجام می دهند، متذکر می شود که تلقی او از سادگی تفاوت زیادی با تلقی قراردادگرایان از سادگی دارد اما در هر حال هیچ گاه مشخص نمی کند که سادگی بخشی از همان ملاحظات نفع انگارانه است، یا بخشی از ملاحظات غیرنفع انگارانه.

این مایه خشنودی است که پوپر متوجه شده است تلقی وی از سادگی، تفاوت زیادی با تلقی قراردادگرایان دارد.

با این تفطن پوپر، می توان وی را قدمی جلوتر برده ، متذکر شد که معیاری از قبیل سادگی، که تابعی است از تعلقات و تمنیات، به محض انتخاب شدن ، ابدا تضمین نمی کند که هم تصور و تلقی یکسانی از آن وجودداشته باشد هم اطلاق آن یکسان صورت می گیرد و این یعنی، نه تنها تلقی یا تصور از هر میزانی از قبیل ثمربخشی، دقت ، زیبایی، تبیین پذیری، کفایت تجربی و غیره، الزاما یکسان نمی شود، بلکه حتی اطلاق و به کارگیری آن میزان، هم می تواند توسط افراد مختلف و به نحو متفاوت صورت گیرد و هم می تواند توسط یک فرد، در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت شود. پوپر درباره سرنوشت نظریه ها چنین تصریح می کند:”به نظر من، آنچه نهایتا سرنوشت یک نظریه را رقم می زند نتیجه یک آزمون است”، یعنی توافقی درباره گزاره های مبنایی. ملاحظه می شود که سرنوشت نظریه ها منوط به نتیجه آزمون هاست ونتیجه آزمون ها هم موکول به “توافقی” است که عالمان درباره گزاره های مبنایی ایفای نقش می کند به بیان مبهم و ملفوف پوپر عبارت است از “ملاحظات نفع انگارانه” و همان طور که به تحلیل نشان دادیم، پاره ای ملاحظات غیرنفع انگارانه . طبیعی است که پوپر از این وضعیت بسیار ناخشنود باشد، زیرا با این نوید و امید نظریه روش شناختی اش را آغاز کرده بود که ابطال نظریه های علمی نهایتا به مدد دو شاه بال قدرتمند و خطا ناپذیر منطق و تجربه انجام پذیرد و معرفت علمی، در نتیجه چنین فرآیند روش شناختی متقن و خلل ناپذیری ، باطرد و رفض نظریه های کاذب پیشرفت کند. اما در تعقیب لوازم و لواحق نظریه روش معرفت شناختی خود به جایی منتهی می شود که با قراردادگرایان متعارف و مورد طعن خود، فقط در مقام و موقف قرارداد کردن تفاوت دارد: قراردادگرایان در سطح گزاره های کلی دست به قرارداد می زنند و وی در سطح گزاره های جزیی. اما برای اینکه این تفاوت را پر اهمیت نشان دهد و ضمنا به نحوی نقش جامعه علمی وتصمیم اجماعی عالمان را خفیف و بلکه محو کند، بار دیگر به چگونگی انتخاب وعوامل موثر در پذیرش گزاره های مبنایی می پردازد: “من ، به همراه قراردادگرایان،بر این باورم که انتخاب هر نظریه ای امری علمی است لیکن این انتخاب برای من به تعیین کننده ای توسط کاربرد نظریه و پذیرش گزاره های مبنایی در ارتباط با این کاربرد تعیین می شود. در حالی که برای قرارداد گرایان انگیزه های زیبا شناختی تعیین کننده هستند.” اینکه برای قراردادگرایان انگیزه های زیباشناختی تعیین کننده باشند ، چندان روشن نیست و متاسفانه پوپر نه اسناد خود را مستشهد کرده و نه در آنجا، به نیابت از طرف قراردادگرایان، توضیح می دهد که مراد از انگیزه های زیباشناختی چیست. اما اگر سادگی را که بیشتر پوپر به قراردادگرایان نسبت داده بود از جمله این قبیل انگیزه ها برانیم، در این صورت پوپر خود به چنین عقیده ای پایبند است، اگر چه تلقی وی بنا به ادعای خود پوپر متفاوت از تلقی قراردادگرایان باشد.