درآمد

شیوه و روش مطالعات تطبیقی امروزه در گستره علوم انسانی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. به طوری كه بسیاری از محققان بر این امر واقفند كه این شیوه مطالعاتی نكات مهمی از گستره اندیشگی را مورد نقد و بازخوانی قرار می دهد.

اگرچه برخی از اندیشمندان با این شیوه مخالفت دارند و آن را آسیبی به قلمرو مطالعه می دانند، اما به هر حال، این شیوه امروزه توانسته از اقبال خوبی برخوردار شود و بنیان های فكری یك اندیشه را مورد كاوش قرار دهد. مقاله ذیل بخشی از مقاله طولانی مولف است كه جهت ارائه به همایش اسماء ارائه شده و به این موضوع می پردازد.

بسیاری از محققان و متفكران، عالی ترین سطوح مطالعه یك دانش را در مطالعات تطبیقی جست و جو می كنند. آیا تصور روشنی از اصطلاح «مطالعات تطبیقی» داریم؟ حدود و قلمرو آن را می شناسیم؟ از ضوابط مطالعه در این نوع تحقیق آگاهی داریم؟ چه تعریفی به عنوان تعریف معیار و ملاك از آن وجود دارد؟ گستره و دامنه مقایسه و تطبیق چیست؟ از وجوه مقایسه و روش تطبیق چه میزان واقفیم؟ هدف و غایت مطالعات تطبیقی اثبات و رد فرضیه ای خاص است یا مراوده اندیشه ای و شكل دهی تاثیربخشی ها؟

دو نگاه خوش بینانه و بدبینانه در خصوص مطالعات تطبیقی در ایران خاصه میان متفكران فلسفه معاصر اسلامی وجود دارد.

در نگاه نخست پرسش ها به عنوان مسلمات فرض می شود اما در نگاه دوم بر ناكامیابی این شیوه تاكید می ورزد. نگارنده معتقد است به رغم فواید و نواقص، امروزه چاره ای جز مطالعات تطبیقی خاصه در حوزه فلسفه نداریم اما این باور به معنی نفی قواعد، ضوابط، روش ها و ادله و ملاك های تحقیق نمی باشد.

این ملاحظه نیازمند تدوین و صورت بندی طرح مطلوب، عقلانی و نو از مطالعات تطبیقی است. كلیات طرح می تواند به شرح زیر باشد:

۱) مدخل (بیان ضرورت انجام مطالعات تطبیقی و تبیین جایگاه این روش در ابواب بندی دانش فلسفه )

۲) تعریف مطالعه تطبیقی

بررسی تعاریف گوناگون «تطبیق»

تبیین ملاك های تعریف مطالعات تطبیقی و شاخص های تحدید سازی

تبیین دامنه و گستره «تطبیق»

تبیین چارچوب و حدود تعریف

۳) هدف مطالعه تطبیقی

آگاهی از حوزه های مشابه و قابل مقایسه

فهم توانمندی ها و رنجوری های دو یا چند حوزه

شناخت منطق و ضابطه مطالعه چند حوزه جهت اخذ و اصطیاد موارد مشترك و وجوه افتراق

آگاهی از همسانی ها و ناهمانندی ها

آگاهی از شاخص تطبیقی و مقایسه حوزه ها و بررسی امكان اندراج و یا عدم اندراج حوزه ها

۴) روش مطالعات تطبیقی

مطالعات تطبیقی بر خلاف عقیده بسیاری كه در دوره كودكی خود در ایران به سر می برد، از تنوع و تكثر روش ها برخوردار است. تعدد رهیافت ها مرهون تنوع مسائل و اختلاف قلمروهاست. تعدد مسائل موجب می گردد كه سنخ های گوناگونی از موضوعات و بالنتیجه مطالعه شكل گیرد و مؤدی به اختلاف روش ها گردد. روش تحلیلی، روش زبانی، روش منطقی، روش تاریخی، روش تحلیل گفتار، روش پدیدار شناختی و روش توصیفی از جمله روش های مطالعه تطبیقی در حوزه فلسفه است.

حال پرسش گوهری این است كه روش مطلوب در مطالعات تطبیقی چیست و ملاك و شاخص گزینش یك روش و طرد سایر روش ها كدامست؟

برخی بر تلفیق روش ها، گروهی بر حصر روشی (methodical exclusive ) و عده ای بر تكثرگرایی روشی تاكید دارند. حقیقت آنست كه نمی توان در هر نوع از مطالعات تطبیقی فلسفی، روشی مطلق و یگانه را توصیه كرد. هر مطالعه ای روشی مناسب را می طلبد. مساله، حدود و ثغور، مبنا، فرضیه ها، زمینه های اختلاف و اشتراك و بالاخره غایت و غرض مطالعه تطبیقی دو یا چند حوزه موجب تغییر روش ها خواهد شد. پرسش از روش ها و چگونگی مطالعه دو قلمرو مسبوق به تعریف مقایسه، هدف تطبیق و لوازم و آثار این نوع از مطالعه است. روش مطالعه تطبیقی وجود در فلسفه اسلامی و غرب متفاوت از روش تتبع درباره «خداوند» از منظر فیلسوفان غرب و اسلامی است. رهیافت نخست در قلمرو فلسفه و رهیافت دوم كلامی است. به همین میزان مقایسه فیلسوفان و آرای آنها باید برحسب فرایند تاریخی مورد ملاحظه قرار گیرد. مقایسه ابن سینا و توماس اكویناس مطالعه ای شایسته است. همچنان كه ژان وال در اثر خود «بحث در ما بعدالطبیعه» در بحث تصور وجود دست به چنین مطالعه ای تطبیقی زده و معتقد است این فكر كه موجود بودن در ضمن ماهیت ذات نیست هم در اساس فلسفه توماس آكوئینی و هم در اساس فلسفه دانس اسكاتلندی قرار گرفته و این دیدگاه از فلسفه ابن سینا اخذ شده است (ژان وال، ۱۳۷۰ صص۳۵ و ۱۳۳ ) اما مقایسه آرای پارمنیدس و هراكلیتوس با ابن سینا و ملاصدرا در انكار و اثبات حركت جوهری مقایسه ای بی وجه و عاری از ضوابط منطقی است. مناقشه هراكلیتوس و پارمنیدیس در فضای فكری كیهان شناختی cosmology قابل ادراك است اما نزاع ابن سینا و ملاصدرا یك مناقشه خالص فلسفی و وجودی نه طبیعی است.

۵) فواید و آثار مطالعات تطبیقی

به دور از مخالفت های گروهی با مطالعات تطبیقی و تاكید آنان بر آسیب های این روش، نباید از نظر دور داشت كه تحولات فكری همان گونه كه مرهون تاثیرپذیری درونی است می توانند متاثر از مراودات و برگرفتن از بیرون نیز باشند. ضرورت طرح تدوین شیوه ای نو در تدریس فلسفه اسلامی می تواند متاثر از دستاوردهای فلسفه غرب یا دامنه تاثیر آن بر دانشجویان و محققان باشد. نقاط قوت در فلسفه غرب هر پژوهشگر فلسفه اسلامی را ترغیب می كند تا به مبانی آن توانمندی ها پی برده و در صورت ضرورت آن شیوه ها را با تنقیح و سازگار دادن برگیرد.

همچنان كه آشنایی ایرانیان با تمدن غرب سبب تحولات اجتماعی و نوزایی های سیاسی و حتی فرهنگی شد، مطالعات تطبیقی در حوزه هایی چون كلام، فقه، ادبیات و فلسفه می توانند نتایج خوبی را سبب شوند. صرف مقایسه مساله ای فلسفه ای با مسائل متعدد در چند قلمرو و تبیین مواضع مشترك و مختلف، می تواند نگرش فلسفی را نیرومند ساخته و آگاهی مضاعف را توام شده و نگرشی جامع تر را سبب گردد.

هر مطالعه تطبیقی متفاوت از مطالعه دیگر است از این رو آثار هر نوعی از مطالعه تطبیقی غیر از نتایج نوع دیگری از آن خواهد بود. نوع مطالعه تطبیقی وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت مؤدی به نتایجی غیر از مطالعه تطبیقی تشكیك در وجود و مراتب آن در فلسفه غرب و اسلامی می شود. به همین سبب باید در بررسی فواید و آثار مطالعات تطبیقی از ارائه فایده ای مطلق پرهیز كرد.

تفكیك سازی فواید كه ذیلا ارائه خواهد شد در صدد برشمردن آثار مطالعه تطبیقی با توجه به ملاحظات باز آمده است.

آگاهی از مبانی

عدم وقوف بر بنیادهای فكری یك اندیشه، جهت قضاوت خسارت آفرین است. نمونه های بسیار آن، هم در فلسفه اسلامی و هم در فلسفه غرب وجود دارد. غزالی و فخر رازی نمونه برجسته در فلسفه اسلامی اند. غزالی بدون آگاهی از مبانی فلسفه ابن سینا در باب علم كلی خداوند به ایراد نخستین اشكال از اعتراضات بیست گانه در تهافت اقدام كرده و بوعلی را متهم و متاسفانه تكفیر می كند (تهافت الفلاسفه، ۱۳۶۳، اشكال اول). انتقادات كارل پوپر بر هگل با عنوان «هگل و تجدید قبیله پرستی» در كتاب «جامعه باز و دشمنانش» نمونه روشنی از جهت گیری در قضاوت و تلاش آگاهانه بر عدم آگاهی یافتن از مبانی هگل در طرح مساله عقل و دولت است. (جامعه باز و دشمنان آن، ۱۳۶۶، ص۶۸۳ به بعد )

بررسی تطبیقی «وجود و نور» در دو مكتب متعالیه و اشراقیون در كتاب ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام نمونه روشنی از آگاهی نویسنده از مبانی فكری سهروردی و ملاصدرا در باب نور و وجود است. نگارنده آن اثر معتقد است كه همه آنچه در باب حقیقت نور صادق است در باب وجود نیز صدق می كند. یعنی سهروردی به جای بهره بردن از وجود و لفظ هستی از اصطلاحی قرآنی بنام نور بهره برده است. او با ذكر عبارتی از صدرالمتالهین، به اثبات دیدگاه خود در خصوص همانندی دو منظر پرداخته و از ملاصدرا می آورد:

و لاتغایر بینهما الا بحسب تغایر الاصطلاحات و المصنف عدل عن لفظ الوجود بلفظ النور. (شرح حكمه الاشراق، سهروردی، ص ۲۸۳ ). نمونه دیگر مطالعه تطبیقی در نظریه شناسی در كتاب«بحث در مابعدالطبیعه» در موضوع شكاكیت است. نویسنده این كتاب در بررسی مقایسه ای آرای فیلسوفان درباره شك گرایی (scepticisme) معتقد است كه این واژه در اصل و ریشه به معنی مذهب تحقیق و پژوهش بوده است. لذا به این معنی می توان شك روشی دكارت را كاملا مطابق معنی واقعی این اصطلاح شمرد. زیرا شك كردن دكارتی فكر كردن است و نوعی یقین از شك او برمی خیزد. (بحث در مابعدالطبیعه، ۱۳۷۰، ص ۵۰۲ ).

تبیین پیشینه مطالعه

آگاهی تاریخی بخش ضروری هر مطالعه است این ضرورت در مطالعات تطبیقی چشمگیر تر و پر اهمیت تر است. ویل دورانت در فصل ششم تاریخ فلسفه كه بررسی فلسفه كانت می پردازد قبل از ورود در بررسی آرای كانت این عناوین را پیشتر بررسی می كند:

الف ) از ولتر به كانت

ب ) از لاك به كانت

ج ) از روسو تا كانت

و سپس در تیتری «خود كانت» به اصل موضوع می پردازد (ویل دورانت، ۱۳۷۱، صص۳۶ ۲۲۹ ) ژال وال در ادامهٔ بررسی شكاكیت می كوشد تا با تبیین تاریخی این فرایند فكری، بستر معرفتی و پیشینه تحقیق درباره شك گرایی را به سامان برد. وی می نویسد كه می توان گفت كسنوفانس با نزاع علیه احكام عقل عامه بذر شكاكیت را پاشیده است لیكن در آرای پیروان وی در حوزه فلسفی الئاونیز در آرای هراكلیتوس و حوزه اوست كه شكاكیت بسط و تفصیل یافته است. او معتقد است كه سوفسطاییان یونان نیز همچون گرگیاس كه امكان شناخت را نفی می كرد و پروتاگوراس كه با تأسی از هراكلیت و اصل عمومی تغییر و حركت در جهان، انسان را میزان و مقیاس همه امور می پنداشت، شكاك بودند. در بررسی پیشینه نكته مهم تری از ژان وال می بینیم. وی بر این باور است كه سقراط را نیز حسب معنی لفظی لغت كه جوینده صدق و حقیقت است، می توان شكاك خواند و حتی جزئی از شكاكیت در فلسفه افلاطون نیز بوده است. از اینجا فهمیده می شود كه چرا فیلسوفان آكادمی جدید خود را پیروان سقراط و افلاطون می شمردند. به علاوه با مطالعه تطبیقی می توان پیوند آرای «پورن، انزیدموس و سكتوس» با فیلسوفان مگاری Megare كه پیروان سقراط بودند را كشف كرد. مگاری ها معتقد بودند كه حكم و تصدیق محال است چون موضوع همیشه همان موضوع است و هیچ محمولی را نمی توان به آن اسناد داد. پورن نیز باور داشت كه همهٔ امور معقول و محسوس بی تفاوت بوده و نمی توان حكم بر آنها جاری كرد لذا حكم را معلق ساخت (بحث در ما بعد الطبیعه، ۱۳۷۰، صص ۵۰۴ ۵۰۲). مایلم نمونه دیگری را در فلسفه اسلامی ذكر كنم. همه ما از تاریخ تهافت الفلاسفه و تهافت التهافت آشنایی داریم اما دكتر دینانی تقریری بدیع از این مساله در پرتو مطالعه تطبیقی سه فیلسوف به دست می دهد.

او می نویسد كه آشنایان با تاریخ فلسفه اسلامی از تلاش ابن رشد در مقابله با حملات تند و ضربه های سهمگین غزالی بر پیكر فلسفه آگاهی دارند اما آنچه ابن رشد در غرب جهان اسلام انجام داد جز یك دفاع مذبوحانه و تقریر مجدد اندیشه های ارسطو چیز دیگری نبود. در همان ایام یا اندكی پیشتر از آنكه ابن رشد در مغرب جهان اسلام به نوشتن كتاب پر آوازه تهافت التهافت اشتغال داشت در مشرق جهان اسلام در مقابله با حملات متشرعان و متكلمان به انضمام نقادی های غزالی، زكریای رازی و ابوالبركات بغدادی، سهروردی به تحكیم بنیادهای حكمت اشراقی اقدام ورزید. سهروردی در مقابله با آنان به دفاع از ارسطو نپرداخت زیرا سهروردی فلسفه را مساوی با ارسطو نمی دانست و یونان را تنها زادگاه فلسفه به شمار نمی آورد. شیخ شهاب الدین به خرد جاویدان سخت باور داشت و آن را به عنوان خمیر مایه ازلی پذیرفت(ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام، ۱۳۷۹، صص ۵۰ ۴۹ ). چنین روندی از مطالعه تطبیقی افق جدیدی از پیشینه موضوع واگشوده و بستر معرفتی مناسبی را جهت تحقیق و قضاوت فراهم می سازد.

دكتر قاسم پورحسن

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی