سالک وقتى به مرحله یقین رسید، مىآرمد و چیزى او را مضطرب نمىكند؛ زیرا مشاهده مىكند كه كارگردان جهان هستى، خداست و بر محور قسط و عدل، جهان را اداره مىكند و سراسر كار او حكمت است؛ نیز مىیابد كه اگر خود را به او بسپارد، بهره مىبرد. از این رو خود را به او وا مىگذارد و آنگاه به «طمأنینه» مىرسد.
1- سکون قبل از حرکت
2- سکون بعد از وصول
سكون قبل از حركت مذموم است؛ ولی سكون بعد از وصول بسیار ممدوح است. چنانچه در حركتهاى ظاهرى نیز همین گونه است. كسى كه اهل كوشش و حركت نیست، در گوشهاى آرمیده و ساكن است؛ ولی كسى كه حركت كرد و به مقصد رسید، مقصود خود را در مقصد مىیابد و در آن جا آرام مىشود. سكون قبل از حركت تحجر، ركود، جمود و غفلت است؛ ولى سكون بعد از حركت، وصال، شهود، طمأنینه و امن است.
قرآن كریم از كسى كه حركت نكرده و در راه تهذیب روح قدم ننهاده است و امنیت كاذبى دارد، مذمت مىكند:
«فَلاَ یَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»(اعراف/99)؛ «جز زیانکاران، خود را از مکر خدا ایمن نمیدانند.»
كسى كه غافل نیست، راه رسیدن به مقصد را با ارشاد راهنمایان الهى طى مىكند و به مقصد مىرسد و مطمئن مىشود. این، همان امنیت و سكون بعد از وصول است. این احساس آرامش و امنیت، طمأنینهاى است كه قرآن كریم درباره آن مىفرماید: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »(رعد/28)؛ «تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.»
قرآن حكیم همان طور كه درباره سكون قبل از حركت و سكون بعد از وصول سخنى دارد، در مورد اضطراب اثناى حركت كه زمینه سكون و آرامش را فراهم مىكند، هم سخن مىگوید.
كسانى كه در راه هستند، به خاطر کمین کردن راهزن خطرناكى بر سر راهشان، مضطرب هستند. آنها مىدانند انسان سالک، جنگ تنگاتنگ با ابلیسى دارد كه با هیچ كسى از سر صلح و صفا سخنى نمىگوید. او نسبت به همه «عدو مبین» است و هر كسى را با دام مناسب شكار مىكند:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِیرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»(یس/62) «او گروه زیادی از شما را گمراه کرد. آیا اندیشه نمیکنید.»
انسان سالک در اوایل امر از یک سو، هراسناک است و از سوى دیگر، وقتى خود را به بارگاه قدس خداوند نزدیك مىبیند، جلال و شكوه خدا او را مرعوب مىكند؛ اما وقتى از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسید، كمكم اضطرابش فرو مىنشیند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ» (انفال/2) ؛
«مؤمنان تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.»
این تپش دل و اضطراب قلب، به این جهت است كه انسان مؤمن خدا را، هم به عنوان مبدأ «قهر» مىشناسد و هم به عنوان مبدأ «مهر»، و مىترسد مبادا از دستور او تخلف كند و از قهر او در امان نباشد. در سوره مباركه «زمر» مىفرماید:
«تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ » (زمر/23)
«مؤمنان، كسانى هستند كه هنگامى كه آیات الهى بر آنها تلاوت مىشود و نام خدا برده مىشود، پوستهایشان مىلرزد و مضطرب مىشوند و سپس تن و جان آنان مىآرمد.»
آنچه درباره برخى امامان(علیهم السلام) نقل شده است كه در هنگام نماز پهلویشان از شدت هراس مىلرزید؛ ولى كم كم آرام مىشدند، یا در هنگام لبیك گفتن، صدایشان در گلو مىشكست و اشك از چشمانشان فرو مىریخت؛ ولى در اثناى مناسک، آرام مىشدند، این دو حالت بر اساس دو منزلتى است كه در آیات مذكور سوره زمر بیان شده است.
درجات سكون وابسته به یقین و درجات یقین، وابسته به درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور كه از یك سو یقین را به لحاظ بینش به دنبال دارد، از سوى دیگر به لحاظ گرایش، آرامش را به بار مىآورد.
هر قوم و ملتی که در مسیر خدا گام بردارد و احسان و تقوا پیشه کند و در برابر نعمتهای الهی شکرگزار باشد، خداوند آنها از دریای بیکران رحمت خویش مستفیض کرده و نعمتهای خود را بر آنها ارزانی خواهد نمود.
یکی دیگر از سنتهای الهی، برکت است. بر اساس این سنت، آنچه ضامن سعادت جمع و رفاه واقعی و برکات اقتصادی جامعه است، تقواست: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ»؛ « و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم».(1)
این یک سنت الهی است که افراد بی ایمان و آلوده گرفتار انواع واکنشها در زندگی دنیایی خود خواهند شد و این وابسته به کسب و اکتساب اعمالی است که انسان انجام میدهد. فیض خداوند ممنوع و محدود نیست، همان طور که مجازات او به قوم و ملت معینی اختصاص ندارد. اگر انسان پاک و با ایمان باشد، به جای اینکه عذاب از آسمان و زمین فرا رسد، برکات از جمله امنیت و آسایش، مال و ثروت، علم و دانش و سلامتی از آسمان و زمین بر او میبارد. این انسان است که برکات را به بلاها تبدیل میکند: « لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»؛ « اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است».(2)
هر قوم و ملتی که در مسیر خدا گام بردارد و احسان و تقوا پیشه کند و در برابر نعمتهای الهی شکرگزار باشد، خداوند آنها از دریای بیکران رحمت خویش مستفیض کرده و نعمتهای خود را بر آنها ارزانی خواهد نمود.
قرآن پیوند روشنی میان مسائل معنوی و مادی برقرار میسازد و استغفار از گناه و بازگشت به سوی خدا را عامل تأخیر اجل و مایه آبادانی و خرمی و طراوت و سرسبزی و اضافه شدن نیرو معرفی کرده است : « قالَ یا قَوْمِ إِنّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطیعُونِ * یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»؛ «گفت: ای قوم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید؛ اگر چنین کنید، خدا گناهانتان را میآمرزد و تا زمان معینی شما را عمر میدهد».(3)
در آیه دیگری نیز در این باره میخوانیم:« فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّارًا * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارًا»؛ «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد».(4)
استغفار از گناهان اثر فوری در رفع مصائب و گرفتاریها و گشوده شدن در نعمتهای آسمانی و زمینی دارد و میفهماند بین اصلاح جامعه انسانی و فساد آن و بین اوضاع عمومی جهان ارتباطی برقرار است و اگر جوامع بشری خود را اصلاح کنند، به زندگی پاکیزه و گوارایی میرسند. (5)
با اقامه دین و عمل به محتوای وحی، ارتباط غیب و شهود برقرار شده و نعم و برکات الهی بر جامعه نازل میشود. برعکس کفر و بیایمانی سرچشمه عدم احساس مسئولیت، قانون شکنی و فراموش کردن ارزشهای اخلاقی است. این امور سبب از میان رفتن نیروهای انسانی و اقتصادی و به هم خوردن تعادل اجتماعی و نهایتاً سقوط جامعه است.
برکت تنها ثروت مادی نیست. ثروت و امکانات مادی، زمانی خیر و برکت است که برای پیشبرد اهداف عالی انسانی و ارتقای جامعه به کار رود و انسانیت و اخلاق و عواطف را زنده کند، به گونه ای که در پرتو آن جامعه درستکار گردد و پیوندهای انسانی در میان آنان مستحکم شود؛ به طوری که امنیت واقعی جامعه را بپوشاند. اما اگر ثروت و رفاه به گونه ای جامعه را در خود غرق کند که به چیزی جز جمع آوری مال و برخورداری از رفاه بیشتر نیندیشد، جمع ثروت برکت نیست؛ بلکه پوچ و فاقد ارزش واقعی است. نتیجه این گونه رفاهی که معیار، تنها پول و مادیات است؛ چیزی جز آدم کشی و تضادهای اخلاقی و لجام گسیختگی و سلب اطمینان افراد جامعه نسبت به هم و شیوع بیماریهای روانی نخواهد بود.
غوطهور شدن افراد جامعه در بهرهوری های مادی و غرق شدن در عیش و عشرت طلبی، موجب قطع ارتباطشان با غیب و خالق و غفلت از یاد او میشود و این از دید یک موحد، بزرگترین عذاب و هلاکت به شمار میآید و معیشت ضنک و مضیقه حیات است، نه نعمت و رفاه واقعی.(6)
پی نوشت ها:
1. اعراف: 96.
2. ابراهیم: 7.
3. نوح: 4 ـ 2.
4. همان: 12 ـ 10.
5. المیزان، ج 39، ص 174.
6. ر.ک: مهدوی، نگاهی به قصه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 249 و 250.
آنچه در ادامه میآید، برخی از کلمات اندیشمندان مغرب زمین پیرامون عظمت «قرآن» است، که برخی از آنها انسان را به تعجب وامیدارد.
من آیات قرآن را که به علوم پزشکی و بهداشتی و طبیعی ارتباط داشت دنبال کردم و از کودکی آنها را فراگرفتم و کاملاً به آن آگاه بودم. بنابراین دریافتم که این آیات از هر نظر با معارف و علوم جهانی منطبق است... هر کس دستاندر کار هنر یا علم باشد و آیات قرآن را با هنر و علمی که آموخته است مقایسه کند به همان صورت که من مقایسه کردم بدون تردید به اسلام خواهد گروید، البته اگر صاحب عقلی سلیم و بی غرض باشد.
اروپا نباید فراموش کند که مدیون قرآن محمدی(صلی الله علیه و آ له) است؛ زیرا قرآن بود که آفتاب علم را در اروپا طلوع داد.
در کتابخانه شخصی من هزاران جلد کتاب سیاسی، اجتماعی، ادبی و غیره وجود دارد که همه آنها را بیشتر از یک بار مطالعه نکردهام و چه بسا کتابهایی که فقط زینت کتابخانه من میباشند. ولی یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته میشوم و میخواهم درهایی از معانی و کمال بر روی من باز شود آن را مطالعه میکنم و از مطالعه زیاد آن خسته و ملول نمیشوم، این کتاب؛ «قرآن»، کتاب آسمانی مسلمین است.
در قرآن، بهترین عبارات و عالیترین جملات نازل گردیده و اسلوب فصاحت و بلاغت آن به حدّی زیباست که عقول عقلا را حیران ساخته است. قرآن کتابی است ابدی و جهانی.
آشنایی من با تعالیم حیات بخش و معارف درخشان اسلام و قرآن، بینش جدید و عمیقی در من به وجود آورد و طرز فکرم را درباره جهان آفرینش و فلسفه وجود به کلی دگرگون ساخت و احساس کردم تعلیمات اسلام بر خلاف تعالیم مسیحیت، انسان را موجودی شریف و با شخصیت میشناسد نه موجودی کثیف و ذاتاً آلوده... در این کتاب دستور زندگی و نحوه بهرهبرداری از لذایذ این دنیا و حمایت آن، به طرزی جالب و خردمندانه بیان شده است.
قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است، تنها منحصر به تعالیم و دستورهای مذهبی نیست و بلکه دستورهای سیاسی و اجتماعی مسلمانان نیز در آن درج است. تعلیمات اخلاقی قرآن به مراتب بالاتر از تعلیمات اخلاقی انجیل است.
عدهای از من خواستند بعضی از سورههای قرآن را برایشان ترجمه کنم. من هم سوره کوتاهی را انتخاب کردم که از یگانگی خداوند میگوید؛ «سوره توحید» را. این سوره و موسیقی آن، آنچنان زیبا بود که برای منِ شاعر بسیار مهم بود. همچنین سوره فاتحه الکتاب را که درباره جهانی بودن خداوند است ترجمه کردم. به این ترتیب بود که جهانی بودن و یگانگی خداوند مرا به این نتیجه رساند که این دین، مردمیترین و منطقیترین دین برای از بین بردن ناآرامیها و مشکلات جوانان امروزی است.
ما ابتدا از قرآن روی گردان بودیم، ولی طولی نکشید که این کتاب توجّه ما را به خود جلب نمود و به حیرت در آورد و بالاخره مجبور شدیم اصول و قواعد آن را بزرگ بشماریم و در مطابقت الفاظ آن با معانی بکوشیم. مرام و مقاصد این کتاب بیاندازه قوی و محکم و مبانی آن بلند و از این نظر ما را به اهمیت و علوّ مقام خود بیشتر جذب مینماید. با این وصف بزودی بزرگترین تأثیر خود را در تمام جهان نموده، نتیجه مهّمی از خود به جا خواهد گذارد. و باز میگوید: عنقریب است که این کتاب توصیف ناپذیر(قرآن)، عالم را به خود جلب نموده، تأثیر عمیقی در دانش جهان نهد و بالنتیجه جهان مدار گردد.
هر دینی که با مدنیت و تمدن در هر دوره و زمان سیر نکند، آن را بی پروا به دیوار بزنید. برای آنکه دینی که پهلو به پهلو با تمدن سیر نکند برای پیروان خود، لهو و شر و اباطیل است و آنها را به سوی تباهی میکشاند و دین حقی که با تمدن همگام است؛ «اسلام» است و هر کس بخواهد این معنی را دریابد به «قرآن» و محتوای آن از لحاظ علم و قانون و نظام اجتماعی مراجعه کند. پس (قرآن) کتاب دینی و علمی اجتماعی و اخلاقی و تاریخی است... و اگر کسی به من بگوید که اسلام را تعریف کن، میگویم اسلام یعنی تمدن واقعی بشر.
اگر یک بار به این کتاب مقدس(قرآن) نظر افکنیم، حقایق برجسته و خصایص اسرار وجود طوری در مضامین جوهری آن پرورش یافته که عظمت و حقیقت قرآن به خوبی از آنها نمایان میشود، و این خود مزیت بزرگی است که فقط به قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمی و سیاسی و اقتصادی دیگر دیده نمیشود. بلی خواندن بعضی از کتابها، تأثیر عمیقی در ذهن انسان میگذارد ولی هرگز با تأثیر قرآن در خور مقایسه نیست.
بخش قرآن تبیان
منبع: «چهل داستان از عظمت قرآن کریم»
به همه کسانی که سودای عمر جاویدان دارند اینگونه خطاب می کند: (أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَة؛ هر كجا باشید، شما را مرگ درمىیابد؛ هر چند در بُرجهاى استوار باشید.) (النساء: 78)
یکی از آرزوهای بشر در طول زندگی این است که عمر جاویدان داشته باشد عمری که هر گز به پایان نرسد و بتواند سالیان سال در راه رسیدن به آروزهایش تلاش کند. مسئله طول عمر برای بشر تبدیل به یک کابوس شده تا جایی که فیلم های متعددی در این زمینه ساخته شده که در آن افراد به دنبال نوشیدن جامی بودند که به آنها عمر جاویدان و همیشگی را هدیه می داده است. اما به راستی انسان با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی می تواند معجونی را اختراع کند که عمر جاویدان را به او ارزانی کند و یا این که این مسئله کاملا یک افسانه و یک کابوس برای بشریت است؟
جواب این سوال مهم را خداوند متعال در آیات طلایی قرآن کریم برای ما بیان کرده است که انسان در این دنیا هر گز نمیتواند عمر جاویدان داشته باشد چرا که اگر قرار به عمر جاویدان بود پیامبران و اولیای الهی به این امر اولویت داشتند در حالی که خداوند متعال به پیامبر خود اینگونه خطاب می کند: (إِنَّكَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ: قطعاً تو خواهى مُرد، و آنان [نیز] خواهند مُرد.)(الزمر: 30)
و به همه کسانی که سودای عمر جاویدان دارند اینگونه خطاب می کند: (أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَة: هر كجا باشید، شما را مرگ درمىیابد؛ هر چند در بُرجهاى استوار باشید.)(النساء: 78)
اما با وجود اینکه بشر نمیتواند به عمر جاویدان دراین دنیا دست رسی پیدا کند ولی میتواند کارهایی انجام دهد که عمر او بیش از بیش افزایش یابد و بتواند مدت بیشتری را در این کره خاکی زندگی کند .
قرآن کریم یهودیان را آزمندترین و حریص ترین افراد به داشتن عمر طولانی بیان می کند و می فرماید:
(وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَكُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ : و آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگى، و [حتى حریصتر] از كسانى كه شرك مىورزند خواهى یافت. هر یك از ایشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند با آنكه اگر چنین عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت. و خدا بر آنچه مىكنند بیناست.)(البقرة: 96)
با این وجود داشتن عمر طولانی منع نشده است و برای کسانی که میخواهند عمر طولانی تری داشته باشند توصیه های فراوانی از آیات و روایت برای ما بیان شده است ولی قبل از توجه به عواملی که سبب عمر طولانی برای افراد میشود توجه به این نکته لازم است که برکت در عمر خیلی با ارزش تر از عمر طولانی است به این معنا که عده ای از افراد با وجود زندکگی گوتاهشان در این دنیا اما از عمر با برکتی برخودار بودند و توانسته اند خدمات زیادی را برای جامعه خود انجام دهند مانند علامه مجلسى که واقعا عمرى بسیار پر بركت داشت. او در عمر 73 ساله خویش بیش از یكصد كتاب به زبان فارسى و عربى نوشت كه تنها یك عنوان آن بحارالأنوار است با 110 جلد و عنوان دیگر مرآة العقول با 26 جلد است و یا مثل علامه حلی که در زمان خودش نیم ساعت با شاه بحث کرد بعد از نیم ساعت بحث دقیق و استدلالی شاه شیعه شد وزیر و دربار هم شیعه شدند ایشان گفت حالا كه فهمیدید شیعه چی میگوید شما اجازه بدهید ما مكتب خودمان را ترویج كنیم اجازه داشتند تبلیغ كنند و الان هر كسی شیعه شد به بركت آن نیم ساعت عمر علامه حلّی است این را میگویند عمرکه یکی از دانشمندان می نویسد: اگر برای علامه حلی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهای وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزنده اش بی نهایت است.
1) صبحانه را فراموش نکنید :
قرآن كریم آنجا كه از غذای بهشتیان سخن به میان آورده است: به دو وعده غذا در هر روز (به هنگام صبحگاهان و شامگاهان) سفارش میكند:
(لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُكْرَةً وَ عَشِیًّا: در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهودهاى نمىشنوند و جز سلام در آن جا سخنى نیست و هر صبح و شام، روزى آنان در بهشت مقرّر است.) (مریم: 62)
امام علی(علیه السلام) نیز در مورد اهمیت صبحانه و نقش آن در داشتن عمر طولانی میفرماید: هر كه جاودانگی میخواهد باید چاشت را زود بخورد شام را دیر بخورد.(ری شهری ،1384،ج2،ص 161)
2) در خوردن غذا افراط نکنید:
ما در نمازهای روزانه خود بارها و بارها این آیه شریفه را تکرار می کنیم که خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن: (صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ: راه آنهایى كه برخوردارشان كردهاى، همانان كه نه درخور خشماند و نه گمگشتگان.)( الفاتحة: 7)
و بارها از خداوند می خواهیم که ما را در راه کسانی که بر آنها غضب کردی قرار نده در حالی که جالب است بدانید یکی از گروه هایی که خداوند برآنها غضب می کند کسانی هستند که پرخوری می کنند و از راه اعتدال خارج می شوند چرا که خداوند متعال در سوره مبارکه طه میفرماید: (كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوى: از خوراكیهاى پاكیزهاى كه روزى شما كردیم، بخورید و[لى] در آن زیادهروى مكنید كه خشم من بر شما فرود آید، و هر كس خشم من بر او فرود آید، قطعاً در [ورطه] هلاكت افتاده است.)(طه: 81)
3) دیگران را ببخشید:
در آیات قران کریم در موارد متعددی سفارش به بخشش دیگران در صورت بروز خطا از انها شده و توصیه شده است که همیشه بدی های دیگران را با خوبی پاسخ بدهید: (وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم: و نیكى با بدى یكسان نیست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن؛ آنگاه كسى كه میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یكدل مىگردد.)(فصلت: 34)
روانشناسان نیز بر این عقیده اند که بخشندگی سهم بسزایی بر سلامت افراد و در نتیجه افزایش طول عمر آنها دارد و تاکید می کنند که داشتن کینه از دیگران و کدورت های اجتماعی و خانوادگی سبب میشود که عملکرد قلبی و عروقی افراد تحت تاثیرات منفی و بسیار مضری قرار بگیرد.
4) بسیار فکر کنید:
در نسخه های طلایی قرآن کریم در موارد متعددی به تفکر اشاره شده است تعابیری مانند: (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُون: بگو: «آیا نابینا و بینا یكسان است؟ آیا تفكّر نمىكنید.)(الأنعام: 50)
که این فکر علاوه بر تاثیرات فراوان معنوی که برای زندگی فردی و اجتماعی انسان ها در پی دارد می تواند سهم بسزایی در افزایش عمر داشته باشد چرا که روانشناسان و پزشکان بر این عقیده اند که طول عمر رابطه کاملا تنگاتنگی با تفکر و هوشمندی دارد و طبق نظر برخی از آنها میتواند عمر انسان ها را تا 15 سال بیشتر کند.
5) مرتب به اقوام و خویشاوندان خود سر بزنید:
قال أَبُو عَبْدِاللهِ (علیه السلام) مَا نَعْلَمُ شَیْئاً یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ إِلَّا صِلَةَ الرَّحِمِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ یَكُونُ أَجَلُهُ ثَلَاثَ سِنِینَ فَیَكُونُ وَصُولًا لِلرَّحِمِ فَیَزِیدُ اللهُ فِی عُمُرِهِ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَیَجْعَلُهَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَكُونُ أَجَلُهُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَیَكُونُ قَاطِعاً لِلرَّحِمِ فَیَنْقُصُهُ اللهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَجْعَلُ أَجَلَهُ إِلَى ثَلَاثِ سِنِین: امام صادق علیه السلام: چیزی را نمی شناسم که عمر را زیاد کند به اندازه صله رحم، تا آنجا كه اگر سه سال به مرگ كسى باقیمانده باشد و صله رحم كند، خداوند سى سال بر عمر او بیفزاید و زندگى او سى و سه سال گردد، و اگر قطع رحم كند، سى سال زندگى او را خداوند به سه سال تبدیل فرماید. (الكافی، ج2، ص 153)
امین ادریسی
در آغاز اسلام که مسلمانان در اقلیّت و دشمنان و مشرکان در اکثریّت بودند، برخى از جوانان شیفته پیامبر شده، به آن حضرت ایمان مى آوردند ولى آنها تحت فشار خانواده، دوستان، آشنایان و جامعه مشرک قرار مى گرفتند(1)، در این مرحله برخى همانند ابوذرها، بلال ها و عمّارها مستحکم و پایدار بودند و حتّى در راه عقیده خود جان مى باختند. ولى برخى از تازه مسلمانان سست بودند و طاقت تحقیرها، سرزنش ها و اعتراضات اطرافیان را - که اکثریّت جامعه را تشکیل مى دادند نداشتند و پس از پشت سر گذاشتن مراحل سخت اسلام و ایمان مرتد گشته، دوباره به صف مشرکان مى پیوستند. آیه فوق درباره این دسته از تازه مسلمانان سست ایمان نازل شده است.
(متأسفانه امروزه شاهدیم که خیلی از ما از مصادیق این آیه شریف هستیم تا بادی می وزد به یک باره منکر مسلمانیمان می شویم و به هر رنگی در می آییم، خود را به گونه ای جلوه می دهیم که مثلا با این دین بیگانه ایم و چه بسا که عده ای هم خیانت می کنند. تشبیه قرآن را ببینید این دیوانگی نیست پس چیست؟)
«وَ لا تَکونُوا کالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة اَنْکاثاً»:اى تازه مسلمانان، اى کسانى که با زحمت و تحمّل مشکلات، مراحل اسلام و ایمان را پشت سر گذاشتید و مفتخر به قبولى پاک ترین و بهترین دین آسمانى شدید، مانند آن زن نادان سبک مغزى که ریسمانى مى تابید و بعد از تمام شدن کار آن را وامى تابید، نباشید و پس از گرویدن به اسلام و ایمان، زحمت هاى خود را هدر ندهید و به کفر و شرک بازنگردید.
در اینکه نام این زن سفیه و أبله چه بوده است، اختلاف است. برخى او را «رایطه» نامیده اند. بعضى معتقدند که نامش «ربطه» بوده است و عدّه اى نیز بر این عقیده اند که او را «رابطه» مى خواندند ولى به هر حال، این زن در زمان جاهلیّت زندگى مى کرد و بسیار ابله و نادان بود. به همین جهت، عرب او را «حمقاء» نیز نامیده است.
تابیده شده را واتابند و دوباره تبدیل به پشم کنند، آنها نیز چنین مى کردند. روز بعد دوباره صبح هنگام پشم ها را طناب و عصرگاهان طناب تابیده را تبدیل به پشم مى کردند و این داستان احمقانه هر روز تکرار مى شد.
قرآن مجید در این آیه شریفه به تازه مسلمانان سست ایمان هشدار مى دهد که مانند آن زن احمق عمل نکنند و از دین و ایمان خود باز نگردند.
تَتَّخِذُونَ اَیْمانُکمْ دَخَلاً بَیْنَکمْ: اى تازه مسلمانان! اى سست ایمانان! سوگند و پیمان خود را وسیله خیانت و فساد قرار ندهید و در بیعت با خداى خویش تقلّب نکنید.
اَنْ تَکونَ اُمَّةٌ هِىَ اَرْبى مِنْ اُمَّة: شما تنها به این دلیل که مشرکان در اکثریّت هستند و مسلمانان در اقلیّت، براى پیمان شکنى با پیامبر خدا این را بهانه قرار ندهید که این عذر و بهانه شما پذیرفته نیست، بلکه باید به پیمانتان وفادار باشید.
اِنَّما یَبْلُوکمُ اللّهُ بِه: کثرت دشمن و قلّت مسلمانان، عذر بازگشت به کفر نیست، بلکه این خود نوعى امتحان الهى براى مسلمانان و مؤمنان است. سعى کنید در این امتحان پیروز و سربلند باشید.
وَ لَیُبَیِّنُنَّ لَکمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ: بى شک در روز قیامت خداوند تمام اختلافات را برطرف مى سازد و حقایق ظاهر مى شود، و حتّى کافران و مشرکان افسوس مى خورند که چرا ایمان نیاوردند.
این مثل، مثل بسیار زیبا، رسا، جالب و جاذبى است و هشدارباشى است براى مسلمانانى که طناب ایمان خود را محکم تابیده اند و با زحمت فراوان آن را به اتمام رسانیده اند تا مبادا پس از این همه زحمت با روى آوردن به شرک آن را هدر دهند.
1- پشم در حالت عادى براى هیچ کارى قابل استفاده نیست نه فرش، نه لباس، نه ابزار زندگى، و نه چیز دیگر امّا وقتى همین پشم تابیده مى شود، اگر باریک باشد و به صورت نخ درآید، با آن پارچه و فرش و مانند آن مى بافند. و اگر ضخیم تر باشد با آن طناب و حتّى خانه هاى بیابانى و چادر مى سازند.
جامعه متفرّق و از هم گسیخته نیز مانند پشم بى خاصیّت است اما به هنگام اتّحاد منشأ اثرات فراوانى مى گردد.
2- پشم در حالت عادى بسیار سست و آسیب پذیر است وزش باد ملایمى آن را مى برد و قدرت مقاومت در مقابل نسیم را ندارد اما اگر همین پشم تابیده شود و محکم گردد، گاهى از اوقات سنگین ترین وزنه ها را با آن حمل و نقل مى کنند و حتّى کشتى هاى بزرگ را به وسیله آن مهار مى کنند و با آن لنگر مى اندازند.
3- تنها عاملى که این پشمِ بى مصرفِ سست را مقاوم مى کند، اتّحاد رشته هاى پشم است. آرى پس از اینکه این رشته ها دست به دست هم دادند و همدیگر را در آغوش گرفتند و پیمان اتّحاد و هماهنگى بستند و دست از تشتّت و اختلاف برداشتند، منشأ خیرات فراوانى مى گردند. و این به انسان مى آموزد که وجود تو هم استعدادهاى بالقوّه فراوانى دارد، اگر تابیده شود محکم مى شود و پیام آور محصولات تازه و مفیدى چون تصمیم، اراده، وحدت کلمه، ایمان، توکل به خدا و مانند آن خواهد شد.
از این رو، قرآن مجید مى فرماید: شما به وسیله ایمان تابیده شده اید، انسان عاقل دوباره طناب ایمان خود را وانمى تابد!
این تشبیه بسیار زیبا، جالب و پرمعنا در کلام حضرت زینب(علیهاالسلام) نیز آمده است در آن هنگام که حضرت زینب به دروازه کوفه رسید در یک سخنرانى آتشین مردم را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «اِنَّما مَثَلُکمْ کمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة...» مَثَل شما مردم بى وفا و پیمان شکن کوفه، مثل آن زن احمق و أبله و نادانى است که ریسمان تابیده محکم خود را از هم گسیخته مى سازد.(2) شما، هم با امام على(علیه السلام) بیعت کردید و هم با نماینده امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل، رشته پیمان را محکم کردید ولى هنگامى که ابن زیاد آمد، با چند وعده و وعید و ایجاد رعب و وحشت، پیمان خود را شکستید و معلوم شد که تمام آن دعوت ها و بیعت ها و اعلان وفادارى ها جز حقّه بازى چیزى نبوده است، و اکنون هم با دیدن سر حسین بن على(علیهماالسلام) گریه مى کنید هم مى کشید و هم عزادارى مى کنید!
کسانى که با ادبیّات عرب آشنا هستند، درمى یابند که این خطبه چقدر ارزشمند است. به عقیده ما حضرت زینب (علیهاالسلام) از بازار آشفته کوفه دست گشود و پایه هاى تخت و تاج حکومت یزید را در شام به لرزه درآورد و مقدّمه سرنگونى بنى امیّه و انقلاب ها و شورش هاى بعدى را فراهم کرد.
حضرت على(علیه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه (عهدنامه مالک اشتر) مى فرماید:
اى مالک! در عهدى که مى بندى پایدار و وفادار باش چه طرف پیمان تو مسلمان باشد، چه کافِر زیرا در میان تمام دستوراتى که خداوند برشمرده است، هیچ دستورى به اهمیّت عهد و پیمان نیست چه اینکه عهد و پیمان در میان تمام امّت ها و ملّت ها محترم است.
دنیاى کنونى نیز چنین است و غالب کشورها به عهد و پیمان ها پایبند هستند و حتّى در زمان جاهلیّت نیز چنین بوده است و بت پرستان نیز به پیمان هاى خود وفادار مى ماندند. بنابراین، لازم است مسلمانان در پیمانهاى خود با خدا و مردم وفادار باشند.
پی نوشت ها:
1- ما که اکنون از نعمت بزرگ و بى بدیل اسلام برخورداریم، باید قدردان پدران و مادران خود باشیم که در آغاز اسلام را پذیرفتند و ما در جامعه و خانواده اى مسلمان متولّد شدیم و اسلام را پذیرفتیم.
2- به نقل از کتاب «امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)» تألیف علاّمه سیّد محسن امین عاملى، صفحه 256.
بخش قرآن تبیان
منبع : مثالهای زیبای قرآن جلد 1،آیت اللّه العظمى مکارم شیرازى(مدّظلّه)
طبق نظر علاّمه طباطبایی در تعریف محکم و متشابه، حروف مقطعه نه از متشابهات محسوب میشود و نه معانی آنها از باب تأویل به شمار می آید .
چرا حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره ها می باشد؟ آیا تأویل این حروف جایز می باشد؟
درباره علّت قرار گرفتن حروف مقطعه قرآن در آغاز سورهها، می توان به اقوال ذیل اشاره کرد:
الف) علت قرار گرفتن اینها، به این جهت است که اینها اسم هایی برای سورهها است، از این رو لازم بود در آغاز سورهها قرار گیرند. زمخشری، این قول را به بسیاری از علما نسبت می دهد، (تفسیر کشاف، ج 1، ص 21، چاپ بیروت،نشر دار الکتاب العربی؛ رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج 1، ص 122، چاپ بیروت، نشر دار المعرفه).
ب) برخی گفتهاند: اینها سرآغاز سورهها هستند که خداوند متعال، قرآن را با آنها آغاز کرده است؛ بنابراین لازم بود حروف مقطعه در ابتدای این سورهها، قرار گیرند تا آنها از سورههای دیگر تمایز پیدا کنند. از میان مفسران، مجاهد این نظریه را انتخاب کرده است.
ج) سیوطی از خویی، چنین نقل میکند که این گونه حروف، به این جهت در آغاز قرار گرفته تا پیامبر(صلی الله علیه وآله) از طریق این نوع حروف به نزول وحی متوجّه شود و به لحاظ تمایز قرآن از سخنان بشری، از الفاظ تنبیهی غیر متعارف بشری استفاده گردیده است،(سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 31، منشورات الرضی، زاهدی).
و) گروهی گفتهاند: خداوند این حروف را در آغاز قرار داد، تا مردم عرب از آن، دچار شگفتی شوند، و به جهت این تعجّب به آن گوش فرا دهند. استماع آنها نیز باعث شود که جملات بعدی را هم بشنوند. به عبارت دیگر: علت انتخاب این شیوه این بود که در اوایل بعثت در مکه، وقتی عربها قرآن را می شنیدند، آن را استهزا می کردند.
پس خداوند برای جلب توجّه اذهان، این نظم بدیع را نازل فرمود تا با سکوت مجلس و اشتغال اذهان به آنها، صدای قرآن به گوش همه برسد. هم چنین در اوایل هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شهر مدینه، سوره بقره و آل عمران نیزبرای جلب توجه اهل کتاب بدین شکل نازل شد.
کیفیت نزول سورهها، نشان میدهد که با سپری شدن اوضاع حاکم بر مدینه و سالیان نخست هجرت، نزول این نوع حروف هم برداشته شد.(تفسیر المنار، ج 8، ص 296 ـ 298؛ صبحی صالح،مباحث فی علوم القرآن، ص 265)
ه) هم چنین گفته شده است: اینها در حقیقت سوگندهایی است که خداوند در آغاز این سورهها، به آنها سوگند خورده است. اصولاً حروف الفبا دارای شرافت است؛ زیرا کتابهای آسمانی، اسمای حسنای الهی، صفات علیای او و لغتهای اقوام مختلف با همین حروف شناخته میشود. بنابراین خداوند به جهت القای مطلب ـ به خصوص مطالب مهم جهت جلب افکار عمومی، این نوع حروف را در آغاز بعضی از سورهها قرار داد. (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 110)
و) این مطلب نیز مورد اشاره قرار گرفته که نزول این گونه حروف در آغاز کلام، بدین جهت است که به مردم گوشزد کند که قرآن، چیز جدابافتهای از جنس کلام نیست و قرآن نیز از همان موادی که آنان از آنها جمله میسازند، درست شده است. این اعجاز قرآن را میرساند که خداوند از چنین حروف سادهای، میتواند آن معانی بلند را بسازد؛ چنان که از خاک، آدم و نعمتهای بی شماری را آفریده است.
مفسّران درباره این که، آیا تأویل این حروف هم جایز و صحیح است، یا نه؟ نظرات مختلفی دارند.
یک قول این است که این حروف، از متشابهات قرآن محسوب میشود و خدای سبحان تأویل و علم آن را، به خود اختصاص داده است. سیوطی به این نظریه معتقد است.(سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 3، ص 24)
و ابو جعفر طبری در تفسیر خود، مقصود از متشابه را همین حروف مقطعه دانسته است. (تفسیر طبری، ج 1، ص 72) به نظر دکتر صبحی صالح، تمام مباحث بر محور حکمت وجود اینها دور زده، و ربطی به کنه و حقیقت وجود اینها پیدا نمی کند، زیرا انسان از آگاهی یافتن بر اینها عاجز است. (مباحث فی علوم القرآن، ص 283)
قول دیگر این است که گرچه اینها از متشابهات است؛ امّا گروه راسخین در علم میتوانند از حقیقت آنها آگاه شوند. ابوالحسن اشعری و ابواسحاق شیرازی، به این قول معتقداند. راغب اصفهانی هم با تقسیم مسأله به سه بخش، از این نظریه جانبداری کرده است،(همان، ص 282). قاضی عبدالجبار نیز نظریه فوق را تأیید میکند، (متشابه القرآن، ج 1، ص 13، چاپ قاهره، نشر دار التراث).
در این میان، بسیاری از علمای شیعه هم معتقداند که راسخان در علم می توانند در پرتو ارجاع متشابه به محکم، از تأویل آیات متشابه آگاه باشند.(ر.ک: امالی مرتضی، ج 1، ص 439 ـ 442؛ سبحانی، جعفر، تفسیرصحیح آیات مشکله قرآن، ص 262، انتشارات توحید)
برخی از این علما، گفتهاند: این قول اخیر را میتوان با سه دلیل ثابت نمود:
1. رسوخ در علم، نشانه آگاهی از تأویل است؛ به این معنا که اتخاذ چنین عنوانی (استواری در دانش) برای این موضوع (تأویل)، با آگاهی از تأویل مناسب است؛ نه با ناآگاهی از آن و فقط ایمان به صحت انتساب آیه متشابه به خدا.
2. معنای متشابه، گواه بر آگاهی راسخان است؛ زیرا هر گاه معنای متشابه را ثابت نبودن دلالت آیات متشابه بر مقاصد واقعی، بدون مراجعه به محکمات بدانیم و آنها را از حیطه فکر و اندیشه انسانی خارج ندانیم، نه تنها آیات متشابه، بلکه همه آیات قرآن برای آنها مفهوم خواهد بود.
3. روایات متواتر، بیانگر آگاهی راسخان از تأویل متشابه و مجموع قرآن است. این روایات در تفسیرهای برهان و نورالثقلین گرد آمده است. (ر.ک: تفسیر صحیح آیات: ص 263؛ کنز العمال، کتاب فضائل، ج 11، ص731؛ سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 2، ص 270)
حاصل سخن این که راسخان در علم و انسانهای پاک، توان آگاهی از تأویل را دارند و به لحاظ این که خداوند قرآن را برای هدایت بشر و بهرهگیری از معارف و مطالب آن فرستاده، لازمه چنین کاری این است که سراسر قرآن برای انسانهای آماده به بهرهگیری، قابل فهم ومعلوم باشد. از این رو، میتوان به جواز تأویل تمام آیات قرآن حکم کرد. گفتنی است که طبق نظر علاّمه طباطبایی در تعریف محکم و متشابه، حروف مقطعه نه از متشابهات محسوب میشود و نه معانی آنها از باب تأویل به شمار می آید.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج 18، ص 9) بنابراین این حروف گرچه از متشابهات محسوب نمیشود؛ امّا اینها در حقیقت یک رموز و اسراری اند که تنها پیامبر و پاکان و راسخان در علم میتوانند از آنها آگاهی یابند.(ر.ک: تفسیر المیزان، ج 3، ص 104 و ج 18، ص 9؛بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن، ج 1، ص 64)
آیات مختلفى از قرآن گواهى مىدهد كه نشانههاى پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و آئین او در همان كتابهاى محرف كه در دست یهود و نصارى در آن زمان بوده وجود داشته است، زیرا مسلم است كه منظور از تحریف این كتب آسمانى این نیست كه تمام كتابهاى موجود باطل و بر خلاف واقع مىباشد، بلكه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین كتب وجود داشته و دارد، و نشانههاى پیامبر اسلام، در همین كتب و یا سائر كتابهاى مذهبى كه در دست یهود و نصارى بوده، وجود داشته و الان هم بشاراتى در آنها هست.
وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (بقره41)
و به آنچه (از قرآن) نازل كردم، ایمان بیاورید كه تصدیق مىكند آنچه را (از تورات) با شماست. و نخستین كافر به آن نباشید و آیات مرا به بهاى ناچیز نفروشید و تنها از من پروا كنید.
این آیه خطاب به دانشمندان یهود مىفرماید: قرآن، هماهنگ با بشاراتى است كه در تورات شماست. (مراد از هماهنگى قرآن با تورات تحریف نشده، هماهنگى كلّى و اجمالى است، نه هماهنگى در تمام احكام)
شما دانشمندان، زمانى مبلغ و منتظر ظهور اسلام بودید، اكنون پیشگامان كفر نشوید تا به پیروى از شما، سایر یهود از اسلام آوردن سر باز زنند و آیات الهى را به بهاى ناچیزِ ریاست دنیا، نفروشید و از خدا بترسید.
در آیات متعددى از قرآن مجید، این تعبیر به چشم مىخورد كه: قرآن مفاد كتب پیشین را تصدیق مىكند".
از جمله در آیات 41 تا43 سوره بقره می خواندیم: "مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ" و در آیات 89 و 101 سوره بقره مىخوانیم: " مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ".
و در آیه 48 مائده مىفرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ:" ما این كتاب را به حق بر تو نازل كردیم در حالى این كتاب كتب آسمانى پیشین را تصدیق مىكند".
همین امر سبب شده كه جمعى از مبلغان یهود و مسیحى، این آیات را سندى بر عدم تحریف تورات و انجیل بگیرند، و بگویند: تورات و انجیل در عصر پیامبر اسلام مسلما با تورات و انجیل امروز تفاوتى پیدا نكرده، و اگر تحریفى در تورات و انجیلها رخ داده باشد، مسلما مربوط به قبل از آن است، و چون قرآن صحت تورات و انجیل موجود عصر پیامبر اسلام را تصدیق نموده پس مسلمانان باید این كتب را به عنوان كتب آسمانى دست نخورده به رسمیت بشناسند.
پاسخ:
آیات مختلفى از قرآن گواهى مىدهد كه نشانههاى پیامبر اسلام و آئین او در همان كتابهاى محرف كه در دست یهود و نصارى در آن زمان بوده وجود داشته است، زیرا مسلم است كه منظور از تحریف این كتب آسمانى این نیست كه تمام كتابهاى موجود باطل و بر خلاف واقع مىباشد، بلكه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین كتب وجود داشته و دارد، و نشانههاى پیامبر اسلام، در همین كتب و یا سائر كتابهاى مذهبى كه در دست یهود و نصارى بوده، وجود داشته (و الان هم بشاراتى در آنها هست).
به این ترتیب ظهور پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و كتاب آسمانى او عملا تمام آن نشانهها را تصدیق مىنموده زیرا با آن مطابقت داشته است.
بنابراین معنى تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است كه صفات و ویژگیهاى پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و قرآن با نشانههایى كه در تورات و انجیل آمده مطابقت كامل دارد.
استعمال واژه" تصدیق" در معنى" مطابقت" در آیات دیگر قرآن نیز مشاهده مىشود، از جمله در آیه 105 سوره" صافات" به ابراهیم (علیه السلام) مىگوید: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا (تو تصدیق خواب خود نمودى) یعنى عمل تو مطابق خوابى است كه دیدهاى، و در آیه 157 سوره اعراف چنین مىخوانیم.
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ ... این معنى صریحا بیان شده، یعنى اوصافى كه در او مىبینند مطابق است با آنچه در تورات یافتهاند.
در هر حال آیات فوق چیزى جز" تصدیق كردن عملى" قرآن و پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به نشانههاى حقانیت او كه در كتب گذشته بوده است نیست، و دلالتى بر تصدیق تمام مندرجات تورات و انجیل ندارد بعلاوه آیات متعددى از قرآن حكایت از این مىكند كه آنها آیات تورات و انجیل را تحریف نمودند، این خود شاهد زندهاى است بر گفتار بالا.
" فخر الاسلام" مؤلف كتاب" انیس الاعلام" كه خود یكى از كشیشان بنام مسیحى بوده، و تحصیلات خود را نزد كشیشان مسیحى به پایان رسانیده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده در مقدمه این كتاب ماجراى عجیب اسلام آوردن خود را چنین شرح مىدهد:
" ... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشیش والا مقامى رسیدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه" كاتولیك از سلاطین و غیره سؤالات دینى خود را به او مراجعه مىكردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مىگرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در میان همه به من علاقه خاصى داشت. كلیدهاى منزل ... همه در دست من بود فقط كلید یكى از صندوقخانهها را پیش خود نگاهداشته بود ...
در این بین روزى كشیش مزبور را عارضهاى رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحثند، این بحث منجر به معنى لفظ" فارقلیطا" در سریانى و" پریكلتوس" به زبان یونانى ...
جدال آنها به طول انجامید، هر كسى رایى داشت ...
پس از بازگشت، استاد پرسید: امروز چه مباحثه كردید؟! من اختلاف آنها را در لفظ" فارقلیطا" از براى او تقریر كردم ... گفت: تو كدامیك از اقوال را انتخاب كردهاى؟
گفتم مختار فلان مفسر را اختیار كردهام.
كشیش گفت: تقصیر نكردهاى، و لكن حق و واقع خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمىدانند مگر راسخان فى العلم، از آنها هم تعداد كمى با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معنى آن را برایم بگوئید، وى سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمىكنم ... در فرا گرفتن معنى اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانچه عهد كنى به كسى نگویى این معنى را اظهار مىكنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت: این اسم از اسماء پیامبر مسلمین است و به معنى" احمد" و" محمد" است.
پس از آن كلید آن اطاق كوچك را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بیاور، كتابها را نزد او آوردم، این دو كتاب به خط یونانى و سریانى پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو كتاب لفظ" فارقلیطا" را به معنى، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد: علمای نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند كه" فارقلیطا" به معنى" احمد و محمد" است، ولى بعد از ظهور محمد (صلی الله علیه وآله) براى بقاى ریاست خود و استفاده مادى، آن را تاویل كردند و معنى دیگر براى آن اختراع نمودند و آن معنى قطعا منظور صاحب انجیل نبوده است.
سؤال كردم در باره دین نصارا چه مىگویى؟ گفت با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم:
در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... كدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد (صلی الله علیه وآله).
گفتم: آیا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: اى واللَّه (سه بار تكرار كرد) ... سپس استاد گریه كرد و منهم بسیار گریستم گفت: اگر آخرت و نجات میخواهى البته باید دین حق را قبول نمایى ... و من همیشه تو را دعا مىكنم، به شرط اینكه در روز قیامت شاهد باشى كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) هستم، ... هیچ شكى نیست كه امروز بر روى زمین دین اسلام دین خداست ..."!! (اقتباس با كمى اختصار از" هدایت دوم" مقدمه كتاب" انیس الاعلام")
چنان كه ملاحظه مىكنید طبق این سند علماى اهل كتاب پس از ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانههاى او را طور دیگرى تفسیر و توجیه كردند.
1 ـ اعتقادات صحیح مردم را قبول كنیم، تا آنان نیز سخن ما را بپذیرند. «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»
2ـ وجود تحریف در بخشى از تورات و انجیل، مانع قبول بخشهاى دیگر نشود.«مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»
3ـ انحراف علما، سبب انحراف دیگران مىشود.«وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ»
4ـ رمز سكوت و كتمانهاى نابجاى دانشمندان، وابستگىهاى مادّى آنان است.«وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا»
5ـ با توجّه به اینكه متاع دنیا قلیل است، رسیدن به تمام منافع دنیا، ارزش یك لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِیلًا»
6ـ بجاى نگرانىِ از دست دادن مال و مقام، باید از قهر خدا ترسید. «إِیَّایَ فَاتَّقُونِ»
«خداوند (هرگز) شرک به او را نمىبخشد؛ و کمتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد»: (إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ).
مفهوم این سخن آن است که اگر تمام گناهان کبیره و ظلمها و جنایات و نامردىها و زشتىها را یک طرف بگذارند، و شرک را یک طرف، شرک بر همه آنها پیشى مىگیرد.
لذا براى تأکید یا ذکر دلیل در ذیل همین آیه مىافزاید: «و آن کس که براى خدا، همتایى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است»: (وَمنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ افْتَرَى إِثْمآ عَظِیمآ).
بعضى از مفسّران معتقدند که این آیه درباره یهود نازل شده (به قرینه آیات بعد) زیرا گروهى از آنان با مشرکان عرب همصدا شده بودند و بتهاى آنها را تقدیس مىکردند، و در عین حال خود را اهل نجات مىپنداشتند! ولى اگر چنین شأن نزولى را هم بپذیریم مسلّمآ مفهوم آیه را محدود نمىکند.
بعضى نیز گفتهاند، این آیه درباره گروهى از مشرکان ـ مانند وحشى، قاتل حمزه عموى پیامبر (صلی الله علیه و آله)، و یاران او ـ نازل شده است که بعد از مدتى از کار خود پشیمان شدند، و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نامه نوشتند که ما از کرده خود پشیمانیم، ولى چون از تو شنیدهایم کسانى مورد قبول درگاه خدا واقع مىشوند که نه مشرک باشند و نه قتل نفس کرده باشند و نه مرتکب عمل منافى عفّت شده باشند در حالی که ما مرتکب همه اینها شدهایم، و همین ما را از پیروى تو باز مىدارد. در اینجا آیه (إِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحآ...)(1) : «مگر آنان که توبه کنند، و ایمان بیاورند، و کارى شایسته انجام دهند» نازل شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را براى وحشى و یارانش فرستاد؛ باز آنها نامه خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوشتند که این شرط سختى است، و از این مىترسیم که نتوانیم عمل صالحى انجام دهیم. در این هنگام آیه فوق نازل شد که خداوند تنها شرک را نمىآمرزد، و غیر آن را براى هر کس مشیّت او اقتضا کند مىبخشد.
باز آنها بهانه گرفتند که ما از این مىترسیم مشمول مشیّت الهى نشویم تا اینکه آیه (یَا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعآ)(2) : «بگو: "اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد".» نازل گردید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى آنها فرستادند، همگى خواندند و اسلام را پذیرا شدند.(3)
به هر حال همانگونه که بسیارى از مفسّران گفتهاند این آیه یکى از امیدبخشترین آیات قرآن است؛ زیرا مىفرماید: اگر انسان با ایمان از دنیا برود مأیوس از رحمت خدا نخواهد بود، ولى اگر بىایمان و مشرک برود هیچ راهى براى نجات او نیست.
دومین آیه همان محتواى آیه گذشته را بازگو مىکند با این تفاوت که در آخر آن مىفرماید: «و هر کس براى خدا همتایى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است»: (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا بَعِیدآ).
در آیه قبل، سخن از «اِثْم عظیم»؛ «گناه بزرگ» بود، و در اینجا سخن از «ضَلالِ بعید»؛ «گمراهى دور» است، و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چرا که هرچه گناه بزرگتر باشد انسان را از خدا دورتر مىکند و گمراهى او را عمیقتر مىسازد.
در آیه گذشته جنبه علمى و اعتقادى شرک مورد نظر بود، و در اینجا آثار عملى آن؛ و مسلّمآ این آثار از آن ریشهها حاصل مىشود.
در سومین آیه یکى از قاطعترین تعبیرات در زمینه شرک و انحراف از توحید آمده است. شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مخاطب ساخته، مىفرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مىشود و از زیانکاران خواهى بود»: (وَلَقَدْ أُوحِىَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ).
مسلّمآ نه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و نه هیچیک از پیامبران دیگر به خاطر مقام عصمتى که داشتند هرگز راه شرک را نپوئیدند؛ ولى براى بیان اهمّیّت مطلب، و نیز براى این که دیگران حساب خود را بکنند با چنین لحن قاطعى خطرات شرک را بیان مىکند.
مطابق این آیه اگر انسان تمامى عمر خود را به عبادت و بندگى خدا و اعمال صالح مشغول باشد، و در پایان لحظهاى مشرک شود، و با همان حال از دنیا چشم بپوشد، تمام اعمال او محو و نابود خواهد شد. یعنى شرک همچون آتشى سوزان و صاعقهاى مرگبار است که تمام حاصل زندگى او را در کام خود فرو مىبلعد و خاکستر مىکند؛ و یا همانگونه که قرآن در آیه 18 سوره ابراهیم (علیه السلام) اشاره کرده همچون تندبادى بىامان است که بر خاکسترى بوزد و تمام آنها را بر باد دهد.
«لَیَحْبَطَنَّ» از مادّه «حَبْط» (بر وزن ربط) از ریشه«حَبَط» (بر وزن هدف) در اصل به معناى آن است که حیوانى آنقدر علف بخورد که باد کند و بیمار شود یا بمیرد. سپس این واژه در اعمال فراوانى که ظاهر خوبى دارد امّا باطناش خراب است و به نابودى مىگراید به کار رفته است.(4)
شبیه همین معنا در لسانالعرب و مصباح اللّغه نیز آمده است؛ ولى در لسانالعرب یکى از معانى «احباط» خشک شدن آب چاه، و عدم بازگشت آن ذکر شده است.
مقائیس اللّغة مفهوم اصلى آن را بطلان، یا درد ذکر کرده و به آثارى که از زخم بعد از بهبودى روى پوست باقى مىماند نیز «حَبَطْ» گفتهاند.
به هر حال این واژه در آیه مورد بحث و در بسیارى از آیات و روایات به معناى محو و نابودى ثواب اعمال صالح و از میان رفتن آثار مثبت آن است. درباره حقیقت حبط اعمال و چگونگى آن بحثهایى است که اینجا جاى آن نیست.
پی نوشت ها :
(1) . سوره مریم، آیه 60.
(2) . سوره زمر، آیه 53.
(3) . مجمع البیان، جلد 3، صفحه 56.
(4) . مفردات راغب، مادّه «حبط».
بخش قرآن تبیان
منبع : کتاب پیام قرآن
در حالى كه در قرآن كریم سخن از روزهاى نحس به میان آمده، چرا نحس بودن ایام مثلا 13 فروردین را منكر مى شویم؟
موضوع اعتقاد به سعد یا نحس بودن برخی ایام، در میان بسیاری از مردم رواج دارد؛ به گونهای كه گاه موجب عكس العمل عمومی در میان مردم میشود. مانند نحس بودن عدد 13، كه بسیاری از مردم را به خروج از شهر و ترك خانهها در آن روز می كشاند؛ در حالی كه چنین اعتقادی جز خرافه منشأ دیگری نداشت.
مفسر و فیلسوف بزرگ جهان اسلام علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، درباره سعد و نحسِ ایام، سخنانی دارد كه خلاصه ای از ترجمه آن بدین قرار است:(1)
«نحس بودن روز یا مقداری از زمان، به این معنا است كه در آن زمان، جز شرّ و بدی، حادثه ای روی ندهد و اعمال آدمی، یا دست كم نوع خاصی از اعمال، برای صاحب آن، بركت و نتیجه خوبی نداشته باشد. سعد بودن روز، درست برخلاف این است. ما به هیچ وجه نمیتوانیم بر سعادت روزی از روزها یا زمانی از زمانها یا نحوست آن، برهان اقامه كنیم؛ زیرا طبیعت زمان از نظر مقدار به گونهای است كه اجزای آن مثل هم است و یك چیز به شمار میآید.
بنابراین با نگاه به خود زمان، فرقی میان این روز و آن روز نیست تا یكی را سعد و دیگری را نحس بدانیم؛ ولیكن علل و عواملی كه در حوادث مؤثرند و در به ثمر رساندن اعمال تأثیر دارند، از حیطه علم و آگاهی ما خارجند و ما نمیتوانیم قطعات زمان را با عواملی كه در آن زمان دست به كارند، بسنجیم تا بفهمیم آن عوامل در این قطعه از زمان چه عملكردی دارند و عملكرد آنها به گونهای است كه این قسمت از زمان را سعد یا نحس میكند، یا نه؟
تجربه نیز در این مسأله، راهگشا نیست؛ زیرا تجربه هنگامی مفید است كه ما زمان را به صورت جدا از عوامل در اختیار داشته باشیم و با هر عاملی هم آن را سنجیده باشیم تا بدانیم كه فلان اثر، اثر فلان عامل است؛ در حالی كه ما زمان را جدا از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما شناخته شده نیست. درست به همین علت است كه ما راهی برای انكار سعادت یا نحوست ایام نداریم و نمیتوانیم بر نبودن چنین واقعیتی برهان اقامه كنیم. همان گونه كه نمیتوانیم برای اثبات آن هم برهان بیاوریم. آری، وجود چنین چیزی، یعنی سعد یا نحس بودن ایام، بعید است؛ ولی بعید بودن چیزی، غیر از محال بودن آن است».
قرآن از زمانهای نحس یاد كرده است؛ چنانكه برخی ایام را نیز مبارك میداند.
1. «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمر» ;(2) ما تندباد وحشتناك و سردی را در یك روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم.
2. «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فی أیامٍ نَحساتٍ» ;(3) سرانجام تندبادی شدید و هولانگیز و سرد و سخت در روزهای شوم و پرغبار بر آنان فرستادیم. از داستان قوم عاد كه این دو آیه مربوط به آن است، استفاده میشود كه نحوست و شومی، مربوط به خودِ زمانی است كه در آن، بادِ عذاب بر قوم عاد وزید، اما ثابت نمیشود كه این تأثیر و دخالت زمان به نحوی است كه با گردش هفتهها، دوباره آن زمانِ نحس باز گردد. این معنا به خوبی از آیات استفاده میشود وگرنه همه زمانها نحس میبود، بدون آن كه دایر مدار ماهها یا سالها باشد.
از اینرو، علامه مجلسی میفرماید: «برخی از مفسران، منظور از نحسات را سردی شدید هوا دانستهاند».(4)
روایات فراوانی درباره سعد و نحس ایام هفته و ایام ماههای عربی، فارسی و رومی، در كتابهای روایی از جمله - بحارالانوار - ذكر شده است؛ اما بیشتر آنها به دلیل مرسل بودن ضعیف هستند.(5) و برخی كه دارای سند صحیح باشند دلالت آنها بر نحوست ذاتی تمام نیست از اینرو در برخی روایات آمده است برای دفع نحوست این ایام، باید به خدا پناه برد، روزه گرفت، دعا كرد، قرآن خواند صدقهای داد یا كاری از این قبیل كرد. از روایات استفاده میشود كه ملاك نحوست ایام، صرفاً تفأل زدن خود مردم است؛ زیرا تفأل و تطیّر، اثری نفسانی دارد. این روایات در مقام نجات دادن مردم از شرّ تفأل و نفوس است و میگوید اگر قوت قلبی تو تا آن حدّ نیست كه اعتنایی به نحوست ایام نكنی، دست به دامن خدا شو و قرآنی بخوان و دعایی بكن.
روایاتی كه دلالت بر سعادتِ ایامی از هفته دارد، علت سعادت آن ایام و مبارک بودنش را وقوع حوادثی مبارك در آن روزها دانسته است؛ حوادثی كه از نظر دین، بسیار مهم و عظیم بوده است؛ مانند ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بعثت ایشان.
بنابراین، روایاتِ نحوست و سعادت ایام، بیش از این دلالت ندارد كه این سعادت و نحوست به جهت حوادثی است كه بر حسب ذوق دینی یا بر حسب تأثیر نفوس، در فلان روز ایجاد حسن كرده یا باعث قبح و زشتی آن گردیده است. این كه خودِ آن روز یا آن قطعه از زمان، متّصف به میمنت یا شومی شود و تكویناً خواص دیگری داشته باشد كه سایر زمانها، آن خواص را نداشته باشد و علل و اسباب طبیعی و تكوینی، آن قطعه از زمان را غیر از سایر زمانها كرده باشد، از این روایات برنمیآید. هر روایتی كه بر خلاف آن چه گفتیم، ظهور داشته باشد، یا باید آن را بر تقیه حمل كرد یا به طور كلی طرد نمود.(6)
حضرت علی(علیه السلام) عازم جنگ با خوارج بود، كه شخصی عرض كرد: یا علی، میترسم اگر اكنون عازم شوی به پیروزی دست نیابی. من این را از طریق علم نجوم، دریافتهام. آن حضرت فرمود: «آیا تو گمان میكنی ساعتی را نشان میدهی كه هر كه در آن سفر كند، بلا و بدی از او دور گردد؟ و بر حذر میداری از ساعتی كه هر كه در آن روانه شود، زیان و سختی او را فرا گیرد؟ كسی كه این سخنان تو را باور كند، قرآن را دروغ پنداشته و برای به دست آوردن آن چه دوست دارد، و دوری از ناپسندیها، از یاری خدا بینیاز گردیده است. هر كه به گفتار و فرمانت رفتار نماید، باید تو را حمد و سپاس گزارد، نه پروردگارش را؛ زیرا تو گمان داری كه او را به ساعتی راهنمایی كردهای كه در آن سود به دست آورد و از زیان ایمن گشته است».(7) به شهادت تاریخ، آن حضرت بر خلاف توصیه آن مرد، به سوی خوارج روان گشت و در جنگ با آنان نیز ظفرمند گردید.
فخر رازی، در تفسیر آیه 16 سوره فصلت مینویسد: «از اهل علم نجوم، آنان كه به احكام نجومی قائل هستند، برای ثبوت سعد و نحس بودن ایام، به این آیه شریفه استدلال كرده، گفتهاند: این آیه بر چنین معنایی صراحت دارد؛ اما متكلمان در ردّ این نظریه گفتهاند كه منظور از «ایام نحسات» كه در آیه شریفه آمده، روزهایی است كه در آن چنان گرد و غبار فضا را پر میكند كه امكان دیدن و انجام هر گونه كار را سلب میكند و منظور از نحس بودن این ایام، این است كه خداوند در آن ایام، قومِ عاد را هلاك كرد».(8)
ابن سینا مینویسد: «هرگز زمان، علت فاعلیِ چیزی نیست؛ بلكه ظرف حوادث است {و از همین روست كه} اگر چیزی به جهت سبب مخفی خود، در زمان معین، موجود یا معدوم گردد، چون آن سبب حقیقی و اصلی وی مجهول است، {مردم} آن حادثه را به ظرفش كه زمان باشد، نسبت میدهند و چنین است كه اگر آن رویداد گوارا بود، زمان تحقق آن را مدح مینمایند و اگر ناگوار بود، به نكوهش زمان وقوع آن میپردازند. «از آن جا كه علل امور وجودی در بسیاری موارد روشن است، ولی سبب پیدایش امور عدمی آشكار نیست - مثلاً سبب پیدایش یك بنا روشن است، ولی عامل فرو ریختن و فرسودن آن معلوم نیست... - زمان را عامل پیدایش بسیاری از امور عدمی همچون فراموشی، فرتوتی، زوال و...، میپندارند و سعی مردم در بدگویی از زمان و هجو كردن روزگار و نكوهش آن، معروف میگردد.(9).
بنابراین، به طور خلاصه میتوان گفت كه تفكر اسلامی درباره زمان آن است كه این پدیده، ذاتاً سعد یا نحس نیست و نمیتواند عامل سعادت و نحوست یا سبب فاعلیِ نشاط یا اندوه باشد؛ بلكه تنها به منزله ظرف و موقعیتی است كه در آن رویدادها و حوادث تلخ و شیرین روی میدهد. اگر هم در برخی موارد سعادت یا نحوست به ایام نسبت داده میشود، به سبب حوادث تلخ یا شیرینی است كه در آن روزها رخ داده است؛ وگرنه زمان از حیث زمان بودن، به شومی و بركت توصیف نمیشود.
پی نوشت ها:
1- المیزان، ج 19، ص 71 - 72.
2- سوره قمر، آیه 19.
3- سوره فصلت، آیه 16.
4- مجمع البیان، طبرسی، ج 9، ص 8، ذیل آیه 16 سوره فصلت.
5- بحارالانوار، ج 56، چاپ جدید، مؤسسْ الوفا، بیروت، ص 31 - 18، باب 15.
6- بحارالانوار، ج 56، چاپ جدید، مؤسسْ الوفا، بیروت، ص 31 - 18، باب 15.
7- نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 78، ص 178.
8- امام فخررازی، تفسیركبیر، ج 27، ص 113.
9- شفا، طبیعیات، ابن سینا، ج 1، فصلهای 10، 11، 12( زمان)، ص 166 – 148
در زندگی انسانها بارانهای متفاوتی وجود دارد بعضی از بارانها بارانهای امتحان است که کم و بیش زندگی انسانها را با قطرات خود خیس و مرطوب میکند بارانهایی که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد:
(وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ : و اوست کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد، و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. آری، پروردگار تو زود کیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است.)
از دیر باز باران و ابرها نقش بسیار مهمی در زندگی انسانها داشتهاند به گونه ای که در بیشتر مواقع زندگی انسانها به باریدن چند قطره باران وابسته بوده است :
(وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ : و اوست کسی که باران را - پس از آنکه [مردم] نومید شدند- فرود میآورد، و رحمت خویش را میگسترد و هموست سرپرست ستوده)(الشوری: 28)
اما با وجود این نقش مهم ، نظر افراد در مورد باران خیلی متفاوت است عده ای آن را جز مزاحمت و درد سر نمیدانند و از آن نفرت دارند و با خود میگویند باران به جز موهای آشفته و ژولیده و قدمهای بلند برای رسیدن به مقصد معنایی ندارد .
عده ای تمام زیباییها را در باران مشاهده میکنند و نه تنها از خیس شدن و موهای آشفته هراسی ندارند بلکه لحظه شماری میکنند تا ابرها شروع به باریدن کنند و از ثانیه ثانیه های قدم زدن در زیر دانه های بلورین باران لذت ببرند .
در زندگی انسانها بارانهای متفاوتی وجود دارد بعضی از بارانها بارانهای امتحان است که کم و بیش زندگی انسانها را با قطرات خود خیس و مرطوب میکند بارانهایی که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد:
(وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ: و اوست کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد، و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. آری، پروردگار تو زود کیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است.)(الأنعام: 165)
آری گاهی باران ثروت و گاهی باران مقام و گاهی باران غرور و خود برتر بینی بر زندگی افراد نازل میشود نه برای اینکه پاداشی برای کردار آنها باشد بلکه به خاطر اینکه مورد امتحان قرار بگیرند و عیار و ارزش آنها با عکسالعملی که در زیر این باران انجام میدهند سنجیده شود و خودشان بفهمند که چند مرده حلاجند؟
بعضی از بارانها باران عذاب و نقمت است بارانی است که خودتان سبب بارش آن شدهاید و هیچ کسی را به جز خودتان نباید ملامت کنید چنانچه شیطان بارها و بارها فریاد میکند که (فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم: پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید).(إبراهیم: 22)
بارانی که قطراتی از آن میتواند زندگی انسان را دگرگون کند تاجایی که دیگر حتی بوی موفقیت و خوشبختی در زندگی به مشام او نمیرسد :
(وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً : و قطعاً بر شهری که باران بلا بر آن بارانده شد گذشتهاند؛ مگر آن را ندیدهاند؟ [چرا،] ولی امید به زنده شدن ندارند.(الفرقان: 40)
و جالب است که عده ای به سبب غرور و تکبر به جایی میرسند که با جسارت هر چه تمامتر از خداوند تقاضا میکنند که این باران در زندگی آنها شروع به باریدن کند و میگویند:
(وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا به عذابٍ أَلیمٍ: و [یاد کن] هنگامی را که گفتند: «خدایا، اگر این [کتاب] همان حقِّ از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگهایی بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور( الأنفال: 32)
اما این افراد که در دنیا به هیچ چیزی اعتقاد ندارند از این امر غافلند که خداوند طبق مصلحتها و حکمت خود عذاب را نازل میکند و درخواست این افراد برای نزول عذاب هیچ گونه دخلی در این مسئله ندارد چرا که این منطق قرآن است که قرار نیست همه در این دنیا طعم عذاب خداوند را بچشند:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصار: و خدا را از آنچه ستمکاران میکنند غافل مپندار. جز این نیست که [کیفر] آنان را برای روزی به تأخیر میاندازد که چشمها در آن خیره میشود.)(إبراهیم: 42)
شاید بتوان گفت باران آرامش و خوشبختی بهترین بارانی است که در زندگی انسانها شروع به باریدن میکند, تصور کنید در جامعه ای که همه مردم شب و روز برای بدست آوردن قطره ای آرامش تلاش و کوشش میکنند, آسمان زندگی عده ای آنقدر ابری باشد که میلیونها قطره از این باران آرامش بر زندگی آنها نازل شود و غرق در آرامش و خوشبختی شوند و این باران همان بارانی است که خداوند متعال وعده نزول ان را در جای جای قرآن کریم به افراد داده است:
(هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً: اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند. و سپاهیان آسمانها و زمین از آنِ خداست، و خدا همواره دانای سنجیده کار است.)(الفتح: 4)
و در سایه سار بارش این باران گرانبهاست که:
1) هرگز از کسی جز خدا نمیترسند: (وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسیباً) (احزاب: 39)
2) در انجام اهداف خود استوارند و اگر همه دنیا هم آنها را ملامت کنند تأثیری در آنها ندارد (وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ) (مائده: 54)
3) هرگز به خاطر آنچه از دست دادهاند غمگین نمیشوند، و به آنچه دارند دلبستگی شدید ندارند، و این دو اصل سبب میشود که آرامش روحی آنها به خاطر گذشته و آینده متزلزل نشود.(لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بما آتاکُم)(حدید: 23)
4) و بالاخره هرگز در برابر حوادث سخت سست نمیشوند، و اندوهی به خود راه نمیدهند، و همواره خود را برتر از دشمن میبینند: (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ) (آل عمران: 139)
برخلاف بارانهای دیگر برای بهرهمندی از قطرات طلایی این باران ارزشمند تنها مدرکی که نیاز است مدرک ایمان است چرا که این باران فقط اختصاص به مؤمنین دارد و در زندگی افراد دیگر هرگز نمیبارد. پس بیایید برای دریافت این قطرات
طلایی دعا کنیم :
(رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ : پروردگارا، ما شنیدیم که دعوت گری به ایمان فرا میخواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا، گناهان ما را بیامرز، و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمره نیکان بمیران.(آلعمران : 193)
آنچه آنها در این زندگى پست دنیوى انفاق مى كنند، همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده و [در غیر محل و وقت مناسب، كشت نموده اند]، بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نكرده است، بلكه آنها خودشان به خویشتن ستم مى كنند.
خداوند متعال در آیه 117 سوره آل عمران مى فرماید: «مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّاَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» ؛ آنچه آنها در این زندگى پست دنیوى انفاق مى كنند، همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده و ]در غیر محل و وقت مناسب، كشت نموده اند( بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نكرده است، بلكه آنها خودشان به خویشتن ستم مى كنند.)
در این آیه مثل،خداوند انفاق كافران را به زراعتى تشبیه كرده است كه زمین آن، آباد، سرسبز و قابل زراعت است و در آن بذرى افشانده مى شود و مى روید ولى ناگهان، باد سرد و خشک كننده اى مى وزد و تمام این زراعت را خشک و سیاه مى كند.
1ـ منظور از انفاق در آیه مَثَل
در این كه آیه شریفه چه نوع انفاقى را به باد سوزان تشبیه كرده است، سه احتمال وجود دارد كه به آن اشاره مى شود:
الف - نخست این كه منظور از آن انفاق هایى است كه در غیر راه خداوند مصرف شود مانند انفاق هایى كه ابوسفیان كافر و منافق ـ كه تا آخر عمر هم قلباً مسلمان نشد ـ در راه عظمت بت ها و نابودى اسلام انجام داد.
قرآن مجید مى فرماید چنین انفاق هایى مانند آن زراعتى است و انگیزه انفاق كنندگان نیز ـ كه شرک و بت پرستى بوده است ـ بسان آن باد سوزان است.
ب ـ منظور از آن، انفاق مسلمانان ریاكار است كه ظاهراً مسجد، حسینیّه، بیمارستان، درمانگاه، پل، جادّه، و مانند اینها را مى سازند ولى در واقع انگیزه آنها براى غیر خداست. مثل این كه هدفشان خودنمایى یا جلب رضایت مردم، براى استفاده بیشتر در آینده باشد. انفاق چنین مسلمانانى نیز مانند آن زمین حاصلخیز; و نیّت غیر خالص آنها همانند آن با سوزان است.
ج ـ منظور از آن، انفاق هایى است كه توأم با منّت، ایذا و آزار باشد كه در ظاهر انفاق است ولى در واقع آبروى نیازمندى را ریختن و حیثیّت او را بر باد دادن است. كه در این صورت، انفاق مانند آن زمین زراعتى است و ایذا و اذیّت و منّت نیز آن باد سرد خشک سوزان است كه نه تنها انفاق را باطل مى كند، بلكه ضرر دنیوى نیز مى رساند زیرا هم مال او از كف رفته است و هم گناهى مرتكب شده كه مجازات دارد.(اگر چه هر سه احتمال با مضمون آیه شریفه سازگار است ولى با توجّه به آیه قبل به نظر مى رسد كه احتمال اوّل صحیح تر باشد چون آیه قبل (آیه 116 سوره آل عمران) كه درباره كفّار صراحت دارد.)
2ـ از آیه شریفه و بعضى دیگر از آیات قرآن مجید استفاده مى شود كه خداوند منتقم در بسیارى از موارد كه مردم نسبت به نعمت هاى او ناسپاسند و سر از طغیان و نافرمانى درمى آورند، همان نعمت ها را وسیله عذاب آنها قرار مى دهد و نعمت را به نقمت تبدیل مى كند (مرگ در دل زندگى).
به عنوان نمونه خداوند قوم نوح را به وسیله باران و طوفان نابوده ساخت، در حالى كه این باران همان دانه هاى حیات بخش و زندگى آفرین و بزرگترین نعمت براى این قوم بود! بارانى كه اگر نباشد و نبارد همه چیز از بین مى رود، وسیله و ابزار عذاب قوم نوح شد آرى نعمت، مصیبت شد!
قرآن مجید در این آیه و آیات دیگر، در صدد بیان فلسفه این حوادث برآمده است كه به چند نمونه از آن اشاره مى گردد:
1ـ بعضى از آیات قرآن مجید، هدف از این حوادث و بلاها را تنبّه و بیدارى انسانهاى غافل مى شناساند. از این رو، خداوند در آیه 41 سوره روم مى فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ اَیْدِى النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» فساد، در خشكى و دریا به سبب كارهایى كه مردم انجام داده اند، آشكار شده است; خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حق)بازگردند.
بر اساس این آیه، حوادث دردناک براى انسان غافل، لطف الهى محسوب مى شود چه این كه شاید این گونه حوادث انسان گنهكار و غافل را بیدار كرده، به سوى حضرت حق بازگرداند. مثلا از این جهت كه دنیاى امروز مبتلا به فحشا و فساد است، خداوند هم آنها را به مرض خطرناک «ایدز» مبتلا مى كند تا شاید این بشر ناسپاس و فراموش كار با عذاب و حوادث تلخ از خواب غفلت بیدار گردد. و یا از این رو كه دنیاى امروز مبتلا به گناه بزرگ رباخوارى شده است; رباخوارایى كه بعضى كشورهاى جهان سوّم را در آستانه سقوط قرار داده است، خداوند هم آنها را به فاصله طبقاتى، جنگ ها و انقلاب هایى مبتلا مى كند كه باعث از بین رفتن تمدّن هاى بشریّت مى شود، تا شاید این انسان بیدار شود. پس این بلاها كه موجب بیدارى انسان مى شود، در واقع از مواهب الهى است.
2ـ فلسفه دوّمى كه از آیات استفاده مى شود این است كه بعضى از بلاها و حوادث نتیجه عمل خود انسان است و به تعبیر آیه مثل، انسان خود به خویشتن ستم مى كند وگرنه خداوند ستمى را بر انسان روا نمى دارد.
چندى پیش، مرد محترمى براى حساب سال و پرداخت وجوهات شرعیّه اش نزد من آمد به كارش رسیدگى شد، برگشت.
پس از چندى دوباره همراه دوستش با كوله بارى از غم و اندوه بازگشت!
به شدّت گریه مى كرد، گویا تمام جهان در نظرش تیره و تار شده بود، علّت ناراحتى را جویا شدم، گفت: آقا! بچّه هایم پس از عمرى زحمت و خدمت به آنها، ثروتم را تصاحب كردند و همه داراییم را به یغما برده، مرا از خانه ام بیرون كردند! اكنون هر روز در خانه یكى از بستگان به سر مى برم. سپس به دوستش اشاره كرد و گفت: او راه درست را انتخاب كرد چون از اوّل فرزندانش را خوب تربیت كرد در تعلیم احكام اسلامى به آنها كوشید آنها را به مسجد و حسینیّه برد. اكنون هم داراى فرزندانى مؤمن و دیندار هست كه فرزندان عصاى دست پدرند و در احترام به پدر و مادر، بسیار كوشا هستند ولى من بر اثر اصرار همسرم قبل از این كه دین و ایمان آنها را محكم كنم، آنها را به خارج فرستادم تا علم و دانش آنها بیشتر و معرفت آنها كامل تر گردد ولى اكنون برگشته اند و عاطفه و رحم را به دست فراموشى سپرده اند و تنها به پول و منافع مادّى مى اندیشند. (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لَكِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) ؛
لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش، بسان باران است كه بر همه زمین ها جارى مى شود، ولى در یك زمین گل و گیاه مى روید و در زمین دیگر، خار و خاشاك. اشكالى بر باران نیست، بلكه اشكال از خود زمین است. انوار هدایت الهى نیز هیچ كاستى و نقصى ندارد، بلكه اشكال و نقص از قلوب ما انسانهاست.
یكى دیگر از فلسفه هاى بلاها، عكس العمل افعال و كارهاى خود انسان است. البتّه فلسفه هاى دیگر نیز وجود دارد كه به همین دو مورد بسنده مى گردد.(بیانات آیت الله مکارم شیرازی)
این جهان، مجموعه ای از حق و واقعیت است. چنین نیست که اساس آن بر باطل باشد؛ بلکه خداوند حق را بر سر باطل می کوبد تا آن را نابود سازد و باطل محو نابود شود
یکی دیگر از سنت های الهی که بر حیات انسان ها حکومت می کند، سنت حق و باطل است؛ به این معنا که حق، ثابت و پابرجا و هر اندازه که مورد بی توجهی قرار گیرد و با آن مبارزه شود، هیچ گاه از میان نمی رود؛ اما باطل متغیر و ناپایدار بوده و هر اندازه مورد توجه و تبلیغ و ترویج قرار گیرد، سرانجام آن فنا و نابودی است.
قرآن در این زمینه به آبی که خداوند از آسمان بر زمین نازل می کند، اشاره کرده است که این آب در دره ها به جریان می افتد و بر اثر حرکت ان از کوه ها و دره ها، کف هایی بر روی آن ایجاد می شود، در این جا حق در حکم آب است و باطل مانند کف.(1)
در سوره یونس پس از ذکر داستان نوح علیه السلام و پیامبران بعد از او، به داستان موسی و هارون علیهما السلام و مبارزات پیگیرشان با فرعون و فرعونیان و ارائه معجزات موسی علیه السلام درگیری با سحر می پردازد. در آخرین آیه موسی علیه السلام به آن ها می گوید: در این درگیری و مبارزه مطمئناً پیروزی با ماست؛ زیرا خداوند وعده داده است که حق را آشکار کند و به وسیله منطق کوبنده و معجزات قاهره پیامبرانش، مفسدان و باطل گرایان را رسوا کند؛ هر چند فرعون و گروهش اکراه داشته باشند: « وَ یُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛ « او حق را به وعده خویش، تحقق می بخشد؛ هر چند مجرمان کراهت داشته باشند».(2)
این جهان، مجموعه ای از حق و واقعیت است. چنین نیست که اساس آن بر باطل باشد؛ بلکه خداوند حق را بر سر باطل می کوبد تا آن را نابود سازد و باطل محو نابود شود.(3)
یکی دیگر از سنت های الهی که بر حیات انسان ها حاکم و در طی قصص قرآنی به آن اشاره شده است، سنت حاکمیت صالحان بر زمین می باشد. طبق این سنت، پیروزی نهایی از آن صالحان بوده و تنها آن ها حاکم بر زمین خواهند شد: « وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»؛ « در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد». (4)
در آیه دیگری نیز خداوند می فرماید: « قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»؛ « موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است».(5)
وقتی مردمانی به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند، خداوند آن ها را بر زمین حاکم کرده و کفار و منافقان را از جامعه آن ها محو و نابود خواهد کرد؛ همچنان که اقوامی چون نوح و هود و صالح علیهم السلام به خاطر ایمان و عمل صالح خود بر زمین حاکم شدند و جامعه ای صحیح و سالم برپا نمودند: « وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ»؛ « ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم».(6)
در مبارزه همیشگی میان حق و باطل، استضعاف و استکبار، مؤمن و کافر، پیروز از آن مستضعفان و مؤمنان بوده و بساط ناپاکان و مستکبران سرانجام برچیده خواهد شد: « وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ»؛ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد».(7)
قرآن با بیان این سنت تخلف ناپذیر الهی به انسان ها شور و امید می دهد. قرآن همه صالحان را بر آن می دارد که با تلاش بیشتر به راه خود ادامه می دهد، چون پیروزی نهایی از آن ها خواهد بود.
بر اساس این سنت مؤمنانی که در مسیر خدا هستند، هیچ گاه نباید از فساد و تباهکاری های ناپاکان، غمی به خود راه داده و در صحت انتخاب راه خود شک کنند. آن ها باید به همه فریادها و هیاهوی ناپاکان بی اعتنا بوده و با قوّت قلب هر چه تمامتر به راه خویش ادامه دهند تا با کمک و عنایت الهی، روزی وارث زمین شوند و احکام الهی را در جامعه توحیدی به اجرا درآورند.(8)
پی نوشت:
1. رعد: 17.
2. یونس: 82
3. انبیاء: 18.
4. همان: 105.
5. اعراف: 128.
6. قصص: 5.
7. نور: 55.
8. ر.ک: مهدوی، نگاهی به قرآن و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 263 ـ 262.
زهرا رضاییان
قرآن کریم اساس قانون و قانون اساسى و سنگ زیربناى تمدن اسلامى حقیقى و واقعى است . صاحب نظران و محققان بیغرض بیگانه نیز در یافتهاند که بلاغت قران بینظیر، طراوت آیاتش شورانگیز و تلاوتش دلانگیز است .
قرآن کتابى است که در کمتر از ربع قرن قبایل پراکنده و صحرانشین و در بند مثلثشراب و شهوت و شمشیر را به تعیین کنندهترین مردان سرنوشت جهان تبدیل میکند و در کمتر از یک قرن فرهنگى نو و انقلابى در تمدن بشرى میآفریند . قرآن کتابى است که با نام «خدا» آغاز میشود و با نام «مردم» پایان مییابد . آغاز آن نام خدا و بسم الله است و آخرین کلمهاش «ناس» . در این کتاب آسمانى نام بیش از 70 سوره از مسائل انسانى گرفته شده است و بیش از 30 سوره به مسائل مادى میپردازد . قرآن کتاب زندگى است و دراوخانه تمام دردهاى انسان حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) میفرماید: «استشفوا بنوره; بانور قرآنى خود را شفا دهید .»
گلادستون، نخست وزیر یهودى مسلک دستگاه استعمار انگلیس، خشمگینانه به اهمیت قرآن در بین مسلمانان اشاره میکند و در حالى که قرآن را بر تریبون مجلس انگلیس میکوبد، میگوید: «تا این کتاب در میان مسلمانان باشد، امنیت و اطاعتسرزمینهاى مسلمان نشین در برابر استعمار انگلیس محال است .»
هجویرى در کشف المحجوب مینویسد: «طبع از خواندن آن ملول نگردد .» یکى از جنبههاى قرآن طراوت همیشگى است . آیات الاهى به گونهاى است که انسان در تلاوت آن احساس خستگى نمیکند .
بارتلمى سنت هیلر فرانسوى مینویسد: «زیبایى ظاهرى و باطنى وعظمت معنوى قرآن کریم و انسجام الفاظ آن بیانگر تازگى افکار آن براى همه زمانهاست .» جرینه فرانسوى نیز میگوید: «در قرآن کریم هیچ چیزى از طبیعیات، بهداشت، طب و قوانین اجتماعى فروگذارى نشده، لذا مسلمان شدم .»
زیبایى ظاهرى وعمق معانى این کتاب مقدس سبب شده است دانشمندان و ادیبان جهان آن را بستایند و مردم را به مطالعه آن فراخوانند; براى نمونه، یاد کرد بخشى از گفتار دانشوران فرهیخته سودمند مینماید:
دانشمند بنام انگلیسى کوسین دپرسوال: «زیبایى و حیرت قرآن مثال زدنى است .»
لومانس دانشمند امریکایى: «اول شراره زیبا و با طراوت که نور از قرآن کریم میباراند و نور تابش میکند بسم الله الرحمن الرحیم است . که دنیایى از معنا است .»
مونتگمرى انگلیسى: «قرآن وقتى تلاوت میشود گویى از قلب بیرون میآید و سپس به قلب نفوذ میکند .»
دانشمند فرانسوى ربوا: «قرآن منطق و زیبایى دارد، به زور به کسى تحمیل نمیشود بلکه لطیف است و در مقام اقناع به نیروى منطق مجهز است .»
دانشمند انگلیسى سرویلیام موئیس: «قرآن کریم آکنده از دلایل منطقى، علمى، قضایى، حقوقى، مدنى و مهمتر از همه لطافت است . که در کتب آسمانى بى نظیر است .»
دانشمند ایتالیایى مایل آنجلو: «قرآن با طراوت و منطق است و برخلاف تعالیم مسیحیت، قرآن انسان را موجودى شریف و با شخصیت میداند نه موجودى کثیف و ذاتا آلوده .»
نویسنده بلند آوازه روسیه تولستوى: «هر کسى بخواهد سادگى پیام الاهى بى پیرایگى اسلام و عظمت کلام و طراوت سخن را در یابد، قرآن بخواند .»
دانشمند اسکاتلندى توماس کارلایل: «قرآن تنها کتاب بلیغ همه اعصار است .»
ادیب اسکاتلندى راکستون: «سالیان دراز در جست و جوى حقیقتبودم، آن را در اسلام و قرآن یافتم .»
دانشمند وخاورشناس شهیر آلمانى تئودور نولدکه: «قرآن بامنطق علمى و روش اطمینان بخش و قانع کنندهاى که دارد دلهاى شنوندگان خود را به سوى خویش توجه داده است .»
دانشمندفرانسوى سدیو: «در قرآن که اوج زیبایى سخنها است، چیزى از مقررات اجتماعى فروگذارى نشده است .»
ریاضى دان، شاعر و نویسنده بلند آوازه آلمانى یوهان ولفگانگ فون گوته: «قرآن اثرى استسترگ که به واسطه سنگینى عبادات آن در آغاز خواننده را مخیر و سپس مفتون جاذبه خود میکند و بالاخره انسان بیاختیار مجذوب زیباییهاى بیپایان آن میگردد . »
محقق امریکایى ویل دورانت: «در قرآن قانون و اخلاق و بسیارى از اصول و مبانى یک سان آمده است . در قرآن اگر از دین صحبت میکند، از دنیا چشم نمیپوشد .»
فیزیکدان شهیر قرن بیستم آلبرت اینشتین: «قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعهاى از قوانین است که بشر را به راه راست، راهى که بزرگترین فلاسفه دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت میکنند .»
خاورشناس مشهور آلمانى ژوزف هوردوویچ: «قرآن عامل بسیار شگرفى در بالا بردن فکر مسلمانان بود و باعثشد آنان به تحقیقات علمى و پدید آوردن اندیشه پیش از ما غربیان حرکت کنند .»
دانشور اسکاتلندى رابرتسون: «قرآن مقدس در مسائلى همچون دورویى، کینه، تکبر، غرور، بى عدالتى و غیره بسیار سختگیر و در مورد صفات نیک مانند صبر، حقشناسى صداقت، جدیت و . . . بسیار مصر و جدى است و خواندن آن بسیار دلنشین و داراى جذبهاى فرا زمینى است .»
ادیب، شاعر و منتقد مشهور انگلیسى کرنیکو: «قرآن برادر کوچکى دارد به نام نهج البلاغه، آیا براى کسى امکان دارد که مانند آن بیاورد تا ما را مجال گفت و گو در امکان آوردن بلاغتى نظیر بلاغت قرآن کریم باشد .»
ناگفته پیداست درک جذابیت قرآن به دانشمندان اختصاص ندارد . مردم عادى نیز در حد خویش زیبایى و جاذبه این کتاب مقدس را درک میکنند .
استاد امین ریحانى در نامهاى به علامه شیخ حسین کاشف الغطاء مینویسد: «شما میگویید قرآن اعجازگر است; و این صحیح است . بنده در لندن و نیویورک اقامت داشتم، خصوصا درلندن، در میدانچهاى خانه گرفته بودم که از چهار طرف تا چندین طبقه خانهها به صورت استوانهاى روبه روى هم بودند و من صبحها که شلوغ بود، به قرآن پناه میآوردم و تلاوت میکردم; و خداوند صوت حزین و دلنشینى به من داده بود و آیات الهى را در آن دیار با صداى آهنگین میخواندم و پنجره اتاقم در طبقهاى از طبقات به بیرون باز بود . همسایگانم در آن میدانچه و منازل اطراف از نغمه دلرباى قرآن از خود بى خود شده و عقل از سرشان به در میرود . لذا بعد از چند روز متوجه شدم، هنگام تلاوت با طراوت آیات الاهى، سکوتى عجیب در اطرافم روى میدهد . روزى وسط تلاوت خویش به کنار پنجره آمدم و به بیرون نگریستم، مشاهده کردم که اغلب مردها و زنها دم پنجره و یا خم شده به بیرون هستند و با تامل و سکوت به تلاوت من گوش میکردند .»
جالب استبدانیم که تقارنهاى زیبایى در قرآن موجود است; براى مثال:
1 . کلمه علم 811 بار در قرآن آمده و کلمه ایمان هم 811 بار .
2 . واژه حیات 145 بار در قرآن آمده و واژه موت نیز 145 بار .
3 . کلمه دنیا 115 بار در قرآن آمده و واژه آخرت هم 115بار .
4 . واژه شیطان 88 بار در قرآن آمده و واژه ملائکه نیز 88 بار .
5 . کلمه شهر (ماه) 12 بار و واژه یوم (روز) 365 بار در قرآن به کار رفته است .
قرآن کریم اساس قانون و قانون اساسى و سنگ زیربناى تمدن اسلامى حقیقى و واقعى است . صاحب نظران و محققان بیغرض بیگانه نیز در یافتهاند که بلاغت قران بینظیر، طراوت آیاتش شورانگیز و تلاوتش دلانگیز است .
از آیات قرآن كریم استفاده میشود كه توسعه و تنگی روزی به دست خداست چنان كه میفرماید:"إنّ ربّك یبسط الرّزقَ لِمَن یشأ و یقدر إنّه كان بِعبادِه خبیراً بصیراً" (اسرá30) بنابراین هر چند اراده و كوشش انسان در زیاد شدن رزق و روزی مؤثر است"لیسَ للانسـَنَ الاّ ما سَعیَ" (نجم، 39) ولی اینها "جزءالعلة" و یا از آن هم كمتر به حساب میآیند زیرا اراده و عمل انسان در به دست آمدن رزق و روزی یكی از صدها شرایط است كه تمامی اسباب و شرایط به او منتهی میشود، و اوست كه بر اساس علم و حكمتش روزی را بین بندگان تقسیم میكند چنانكه میفرماید: "أهم یقسمون رحمت ربّك نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوَة الدّنیا (زخرف، 32) آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم میكنند؟! ما معیشت آنها را در حیات زندگی در میانشان تقسیم كردیم."
همان گونه كه بیان كردیم، خواست خداوند متعال "یرزق من یشأ" جزافی نیست بلكه گشایش و تنگی روزی نیز، روی عللی است كه خدا به بندگان دانا و به صلاح آنان آگاهتر است. به بعضی افراد به جهت برخی اعمالشان روزی فراوان و به بعضی به سبب عملهایشان (مانند تنبلی، قطع رحم و...) روزی كمتر میدهد. برخی را جهت آزمایش، روزی فراوان عطا میكند و در كار و زندگیشان گشایش میدهد و برخی را جهت آزمایش، روزی كم میدهد و... (1)
برخی از سورههایی كه در روایات اسلامی برای زیاد شدن رزق و روزی توصیه شده عبارتند از:
1. سوره واقعه.: امام صادق(علیه السلام) میفرماید: "كسی كه هر شب سوره واقعه را بخواند... در دنیا سختی، فقر، نیازمندی و آفتی از آفت دنیا را نمیبیند و از دوستان حضرت علی(علیه السلام) میشود..."(2)
2. سوره همزه: امام صادق(علیه السلام) میفرماید: "هر كس سوره همزه را در نمازی واجب بخواند فقر از او دور میشود و روزی بر او روی میآورد..."(3)
3. سوره لیل: پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: هر كس سوره لیل را بخواند خداوند آن قدر به او عطا میكند تا راضی شود و او را به سختی نیندازد و برایش آسان میگیرد."(4)
4. سوره مزمل: رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: "هر كس سوره مزمل را بخواند در دنیا و آخرت سختی از او برداشته می شود".(5)
5. سوره ذاریات: امام صادق(علیه السلام) میفرماید: "هر كس سوره ذاریات را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح میكند و روزی فراوانی برایش میدهد..."(6)
6. سوره ممتحنه: امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: "هر كس سوره ممتحنه را در نمازهای واجب و مستحبی بخواند خداوند....فقر و دیوانگی را بر او و فرزندانش دور میكند". و همچنین سورههای نجم، ابراهیم و... برای توسعه در رزق توصیه شده است.
البته باید توجه داشت كه برای به دست آوردن روزی و مال و ثروت مشروع انسان نباید از تلاش و كوشش غافل شود و عوامل مختلف دیگر مانند علم و آگاهی نسبت به تجارت و امور مربوط به آن، مشورت و تدبیر و... در امر به دست آوردن روزی و بهبود وضع معیشتی و مادی بسیار مؤثر است.(7)
همچنین دعاهای فراوانی در مورد وسعت رزق و روزی وارد شده ، از جملة آن ها دعایی در تعقیبات نماز صبح است:
اللّهم انی اسئلك بحق محمّد و ال محمّدٍ علیك، صلّ علی محمّد و آل محمّد واجعل النور فی بصری و البصیرهْْ فی دینی ...
هم چنین دعای حضرت مهدی(علیه السلام): اللّهم ارزقنا توفیق الطاعهْْ و بعد المعصیه .... كه قبل از مناجات خمسهْْ عشر در مفاتیح آمده است.
هم چنین دعای " یا من تحلّ به عقد المكاره ..." باز قبل از آن مناجات است.
نیز در حواشی مفاتیح الجنان دعاهایی برای وسعت رزق ذكر شده كه می توانید آن ها را حوالی زیارات امیرالمؤمنین یا از فهرست مفاتیح پیدا كنید.
و بهترین دعا برای حضرت مهدی(علیه السلام) و درخواست رؤیت حضرت ، دعای عهد است كه بعد از دعای ندبه در مفاتیح الجنان آمده است(اللّهم ربّ النّور العظیم و ربّ الكرسی الرفیع ...) و دعاهای دیگری كه به دنبال دعای عهد آمده است.
همچنین نماز شب بخواند که موجب افزایش روزی او میگردد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: الصلاه... بركه فی الرزق؛ نماز باعث بركت در رزق و روزی میشود. (8)
و نیز در روایتی آمده است: ان صلاه اللیل تدرالرزق؛ نماز شب روزی را جلب كرده و زیاد میكند.(9)
پی نوشت:
(1)- اقتباس از: قاموس قرآن، سید علیاكبر قرشی، ج 3، ص 82ـ86، دارالكتبالاسلامیة، با اندكی اضافات
(2)- ر.ک: وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 112، مؤسسه آل البیت، قم
(3)- ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ص 150
(4)- ر.ک: مصباح الكفعمی، عاملی كفعمی، ص 444، انتشارات رضی، قم
(5)- ر.ک: مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 4، ص 354، مؤسسه آل البیت، قم
(6)- ر.ک: اعلام الدین، دیلمی، ص 377، مؤسسه آل البیت، قم
(7)- ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ص 143 ثواب قرائت سورههای قرآن، رضا بزاز بنایی، انتشارات حضرت معصومه3
(8)- خصال صدوق، ج2، ص 522
(9)- وسائل الشیعه، ج 5، ج 35
بخش قرآن تبیان
منبع : پرسمان قرآن
بر اساس آیات قرآن کریم لازم است دو طرف یک پیمان اقتصادى تا آخر نسبت به پیمان خود وفادار مانده و به
محض مشاهده «طرف» مناسبتر، به شکستن یکجانبه عهد خود مبادرت نکنند؛ زیرا خداوند فرموده است:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنکاثاً تَتَّخِذُونَ أیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم أَن تَکُونَ أمَّةٌ هِیَ أَربى مِن أمَّةٍ إنَّما یَبلُوکُم اللّهُ بِهِ...؛ و همانند زنى نباشید که پشمهایى را که میبافت، پس از محکم داشتنش، رشتهرشته وا میتافت، تا سوگندهایتان را دستاویز دغلى کنید، به خیال اینکه امتى از امت دیگر بیشتر و پیشتر است. جز این نیست که شما را به آن میآزماید... (نحل / 92)
هر چند موارد نادرى را میتوان فرض کرد که فعالیتهاى اقتصادى به صورت فردى است، ولى بیشتر فعالیتهاى اقتصادى با تعامل اجتماعى همراه است.
قرآن کریم در تربیت بانوان، در ابعاد اقتصادى، ضمن صحه گذاردن بر تلاش اقتصادى آنان، به نکات قابل توجهى در مورد چگونگى فعالیتهاى اقتصادى بانوان اشاره میکند که در این قسمت به بررسى این موارد میپردازیم.
نمونه تلاش اقتصادى بانوان را در دختران شعیب مشاهده میکنیم. آنان که پدرشان پیر و از کار افتاده بود و مسئولیت سخت دامدارى و آب دادن گوسفندان پدر را بر عهده داشتند؛
وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم امْرأتَینِ تَذُودانِ قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِى حَتّى یُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبونا شَیخٌ کَبیرٌ. (قصص/ 23)
از پسِ مردم، (موسى) دو زن را دید که (چارپایان خود را) جمع میکردند. (موسى) گفت: کار شما چیست؟ گفتند: ما آب نمیدهیم تا آنکه شبانان، (چارپایان خود را از آبشخور) باز گردانند.
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا طبیعت بانوان با انجام فعالیتهاى سخت اقتصادى هماهنگ است و آنان نیز باید در دشوارترین امور اقتصادى دوشادوش مردان به فعالیت بپردازند یا اینکه، با وجود بدون اشکال بودن احراز مشاغل درآمدزا براى بانوان، با توجه به شرایط جسمى آنان، بهتر است در شرایط غیر ضرورى به انجام کارهاى سخت و طاقت فرسا نپردازند؟
به نظر میرسد که شرایط جسمى بانوان، به طور معمول، اقتضاى انجام امورى را که نیازمند طاقت و توان زیاد باشد ندارد، ولى در عینحال مشاهده میکنیم که دختران شعیب، مشکلترین امور اقتصادى را عهدهدار بودند. اما حقیقت آن است که زنان در شرایط عادى از انجام چنین تکالیفى پرهیز نموده و آن را بر عهده مردان میگذارند. در موردى که بیان شد، شرایط اضطرارى حکم میکرد که آنها با وجود بیمیلى، به انجام چنین امورى اقدام نمایند.
وقتى موسى(علیهالسلام) دختران شعیب را در کنار چاه مدیَن مشاهده کرد، که تنها به مراقبت از گوسفندان خود مشغولاند، از آنان پرسید: شما اینجا چه میکنید؟ آنان گفتند: تا چوپانانْ گوسفندان خود را آب ندهند، ما جلو نمیرویم. و سپس گفتند: «و پدر ما، پیرى فرتوت است»1. به نظر میرسد که گفتن این جمله به موسى(علیهالسلام) براى بیان این است که شرایط اضطرارى و ناتوانى پدر باعث شده است تا این دختران چنین کار مشکلى را انجام دهند، کارى که هم بسیار وقت گیر است2، هم بسیار طاقت فرسا.3 شاهد این مطلب آناست که به محض اینکه دختر شعیب قوّت و امانت موسى را آزمود، براى آنکه خود و خواهرش را از انجام این فعالیت توانفرسا، که مستلزم برخورد با مردان بیگانه بود، رهایى بخشد؛ پیشنهاد استخدام او را به پدر داد.
نحوه عمل دختران شعیب(علیهالسلام) در آبدادن گوسفندان، نمونه بارز فعالیت اقتصادى با مراعات عفاف کامل است. آنان براى پرهیز از اختلاط بیمورد با مردان بیگانه، مدتى صبر میکردند و حتى نوبت خود را از دست میدادند تا آن چوپانان بیانصاف و بیملاحظه، از آبدادن چارپایان خود فارغ شوند و آنگاه با رعایت عفت و نجابت، به گوسفندان خود آب میدادند. حتى میتوان گفت آن چه که موجب شد تا موسى (علیهالسلام)، با وجود خستگى فراوانِ ناشى از پیمودن راه طولانى مصر تا مدین، به کمک آنان بشتابد؛ همین بود که در رفتار آنان در کنار چاه، حجب و حیاى آنان را مشاهده کرد و آنگاه که ماجرا را پرسید، از کلام آنها نیز دریافت که تعلل آنان در آب دادن گوسفندان به خاطر حجب و عفاف آنان و ظلم و تعدى مردم بوده است.4
نکته مهم در این داستان، آناست که دختران شعیب که انجام این کار را موجب برخورد با نامحرمان میدانستند، هرگز اصل فعالیت اقتصادى خود را متوقف نکردند، بلکه ملتزم بودند که در کار، متانت و عفاف خود را حفظ کنند.
دختران شعیب که از طهارت اقتصادى برخوردار بودند، در طول مدت نسبتاً طولانى انتظار، مراقب بودند که گوسفندانشان با گوسفندان دیگران مخلوط نشود؛4 «وَ وَجَد مِن دُونِهم امرأتَینِ تَذودانِ...» و نه ضررى متوجه آنان شده و نه دیگر گوسفندان را به اشتباه تصاحب کنند.
از جنبه منفى نیز، درخواست نادرست همسران پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مورد اختصاص غنایم جنگ خیبر به آنان قابل اشاره است که این درخواست با واکنش منفى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و توبیخ قرآن مواجه شد و خداوند آنان را مخیر به گزینش زندگى با رسول خدا و قناعت به زندگى ساده او یا انتخاب دنیا و زینتهاى آن و جدایى از آن حضرت نمود.6
دختر شعیب (علیهالسلام) هنگامى که پیشنهاد استخدام موسى (علیهالسلام) را به پدر داد، دو ویژگى را به عنوان بهترین ویژگیهایش برشمرد:
قدرت و امانت؛ «إنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأجَرتَ القَوِیُّ الأمینُ»6 و در این جمله کوتاه، مهمترین و اصولیترین شرایط مدیریت را در این دو ویژگى خلاصه کرد. البته منظور از قدرت، تنها قدرت جسمانى نیست، بلکه مراد قدرت و قوت بر انجام مسئولیت است. بنابراین، در انجام فعالیتهاى جسمى، قدرتمندى به نیروى جسمى و در فعالیتهاى فکرى، قدرتمندى به توان و قوت فکرى مربوط میشود. منطق این زن، که همان منطق قرآن است، آن است که در سپردن مسئولیتها باید دو ملاک مهمِ توانمندى و امانتدارى، یا به تعبیر دیگر تخصص و تعهد مورد توجه قرار گیرد و اگر یکى از این دو ویژگى در فرد کارگزار نباشد، آسیبهاى غیر قابل جبرانى براى کارفرما به بار خواهد آورد. درایت و هوشمندیِ دختر شعیب در آناست که هم این دو عنصر اساسى در سپردن مسئولیت را به سادگى بیان کرد، هم مصداق آن را در وجود موسى (علیهالسلام) یافت و هم این پیشنهاد ارزشمند اقتصادى خود را به پدر ارایه نمود.
الگوى منفى این ویژگى را نیز میتوان در زنى یافت که با رنج و زحمت فراوان به انجام فعالیت اقتصادى میپرداخت و پس از آنکه کارش به پایان میرسید، نتیجه زحماتش را به هدر میداد:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتى نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنکاثاً...؛ و همانند آن زن مباشید که رشتهاى را که محکم تافته بود، از هم گشود و قطعهقطعه کرد... .(نحل / 92)
از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که او زنى از قبیله بنیتمیم بود و نامش «ریطة بنت کعب بن سعد» و زنى احمق بود که مو را میتافت و سپس بافته خود را میگشود و باز دوباره همین عمل نابخردانه را تکرار میکرد.8
البته قرآن کریم این مَثَل را براى اهمیت دادن به پیمانهاى اجتماعى مورد استفاده قرار داده و فرموده است مانند آن زن نباشید و گره پیمانهایى را که با نام خدا محکم کردهاید، نگشایید، ولى، این نکته اقتصادى نیز به دست میآید که هر فعالیت اقتصادى باید هدفمند بوده و براى نیل به رشد اقتصادى انجام شود. همچنان که لازم است این روند تا به دست آمدن نتیجه، تداوم یابد و پس از رسیدن به نتیجه مطلوب از ثمرات به دست آمده حراست شود و از انجام هر کارى که دستاوردهاى حاصل را از بین برد، پرهیز شود.
نتیجه دیگرى که از این آیه گرفته میشود این است که لازم است دو طرف یک پیمان اقتصادى تا آخر نسبت به پیمان خود وفادار مانده و به محض مشاهده «طرف» مناسبتر، به شکستن یک جانبه عهد خود مبادرت نکنند؛ زیرا خداوند فرموده است:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنکاثاً تَتَّخِذُونَ أیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم أَن تَکُونَ أمَّةٌ هِیَ أَربى مِن أمَّةٍ إنَّما یَبلُوکُم اللّهُ بِهِ...؛ و همانند زنى نباشید که پشمهایى را که میبافت، پس از محکم داشتنش، رشتهرشته وا میتافت، تا سوگندهایتان را دستاویز دغلى کنید، به خیال اینکه امتى از امت دیگر بیشتر و پیشتر است. جز این نیست که شما را به آن میآزماید... (نحل / 92)
پی نوشتها:
1ـ چون آنان تا تمام چوپانان نمیرفتند، گوسفندان خود را آب نمیدادند: لا نسقى حتى یصدر الرعاء... .
2ـ این مطلب از آنجا برداشت میشود که دختر شعیب با دیدن آب کشیدن موسى از چاه او را فردى نیرومند دانست. (تفسیر قمى، ج 2، ص 138).
3ـ تفسیر المیزان، ج 16، ص34.
4ـ قصص/ 23.
5ـ تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 387.
6ـ احزاب/ 28 و 29.
7ـ قصص/ 26.
8ـ تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 82.
بخش قرآن تبیان
منبع : مجله یاس ؛ مقاله هادى حسین خانى
عنوان مبحث: سوالات نهاد مبحث اسلام، مردم و ولایت از دیدگاه امام خمینی همراه با پاسخ شامل: 3 جلسه تعداد صفحات: 3 سوالات و جواب ها بصورت تایپ شده با فونت استاندارد می باشد که قابلیت سرچ در زمان آزمون را دارد سوالات ترم جدید همراه با پاسخ برای نمره 20 فرمت: ... ...
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه ... ...
کتاب صوتی فوق العاده کودک خانواده انسان فوق العاده موثر برای تربیت کودک این کتاب صوتی روش تربیت کوذک بر اساس نظرات دکتر هایم جینات را نشان می دهد حجم 360 مگابایت شامل 20 فایل صوتی اگر چنانچه در هر صورت موفق به دریافت نشدید پس از خرید تلگرام ارسال خواهد شد پشتیبانی ...
پاورپوینت انسان و محیط زیست درس 5 زباله، فاجعۀ محیط زیست ...
پاورپوینت انسان و محیط زیست درس 6 تنوع زیستی، تابلوی زیبای آفرینش ... ...
پاورپوینت درس 7 محیط زیست، بستر گردشگری مسئولان ...
پاورپوینت کاروفنآوری ششم درس 1 آشنایی با رایانه ...
کتاب جنگ و صلح نویسنده لئو تولستوی War and Peace by Leo Tolstoy کتاب جنگ و صلح، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که نخستین بار در سال 1867 وارد بازار نشر شد. این رمان به شکل کلی به ماجرای یورش ناپلئون به روسیه در سال 1812 می پردازد و ماجرای سه تن از شناخته شده ترین شخصیت های ... ...
تست هوش1- ریون کودکان 2- ریون بزرگسالان 3-.ریون پیشرفته 4- راهنمای اجرای پرسشنامه ریون پیشرفته 5- تست هوشی ریون کودکان همراه با کلید ...
با این راهنمای جامع، به دنیای شگفتانگیز تعمیر چرخ خیاطی قدم بگذارید، با انواع خرابیهای رایج و روشهای عیبیابی و تعمیر آنها آشنا شوید و با صرفهجویی در هزینهها، چرخ خیاطی خود را دوباره احیا کنید! چرخ خیاطی، یکی از ابزارهای پرکاربرد در خانهها و کارگاههای خیاطی است ... ...
Essentials of Game Theory: A Concise, Multidisciplinary IntroductionGame theory is the mathematical study of interaction among independent, self-interested agents. The audience for game theory has grown dramatically in recent years, and now spans disciplines as diverse as ... ...
پاورپوینت استراتژی های ارتقای برند 30 تکنیک کاربردی با فرمت pptx ودر 78 اسلاید قابل ویرایش قسمتی از متن پاورپوینت استراتژی های ارتقای برند 30 تکنیک کاربردی وقتی بحث از برندینگ در یک شرکت مطرح می شود، معمولا شرکت باید دست کم در صدد پاسخ گویی به پنج حوزه اصلی زیر باشد. از این ...
کتاب نزهة القلوب زبان : فارسی تعداد صفحات : 195 حجم فایل : 105 مگابایت ... ...
پاورپوینت بیماری تورم عفونی بینی و نای گاو(IRB) با فرمت ppt ودر 21 اسلاید قابل ویرایش قسمتی از متن پاورپوینت بیماری تورم عفونی بینی و نای گاو(IRB) تاریخچه طی دهه 1950 در ایالت متحده نیاز روز افزون به پروار بندی در مقیاس وسیع وظهور نوعی سندرم جدید به نام رینوتراکئیت عفونی گاو ...
پاورپوینت خلاصه راهبری شرکتی مفاهیم و موردکاوی ...
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا